سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر که به حکمت شناخته شود . چشمها او را به دیده وقار و شکوه بنگرند . [امام علی علیه السلام]

این روزها با بعضی ها دوست شدم تو این عالم مجازی که بهم می گفتن : فلانی ما اول از طلبه ها بدمون می اومد...فکر می کردیم نمی شه بهشون نزدیک شد ....نمی شه با هاشون حرف زد و....

راستم می گن بعضی برخوردها با مردم بخصوص جوونها یه جورهایی زده شون می کنه که دیگه دوست ندارن ریخت ماها رو ببینن... روی حرف من با طلبه ها و بچه مثبت هاست ... چرا بعضی هامون خدا رو اونجوری که هست به مردم تحویل نمی دیم ....یادمه دوستای اول طلبگی ام گاها از حرف زدن و رفت و آمد من با بعضی از دوستای زمان بچگی ام که خیلی اوضاع مناسبی نداشتن بدشون می اومد و بهم تذکر می دادن ... ولی از همون زمونها این حرفها تو کتم نمی رفت و کار خودمو می کردم ....راستش اعتقاد داشتم من بخاطر همین ها طلبه شدم ... طلبه شدم که اگه یاد گرفتم راه برم ، دست یکی رم بگیرم بگم پاشو داداش ...

طلبه شدم که یادم نره ما اومدیم که مکارم اخلاق رو در جامعه پیاده کنیم ...طلبه شدم تا یادم نره ما تافته جدا بافته نیستیم .... طلبه شدم که یادم نره که فاصله بین گناه و ثواب گاهی یه لحظه است و گاهی زمین خورده ها منتظر اینن که یه نفر بیاد و با مهربونی بگه عزیز پاشو ...اونی که زمین ات زده اگه بخوای بلندت می کنه ....طلبه شدم که یادم نره اگه تف تو صورتم انداختن مثل مولا م علی (ع) صبر کنم و نفس ام رو قبل از دشمنم قربونی کنم ....طلبه شدم تا یادم نره وقتی به امام حسن مجتبی (ع) دشمنام می دادن و اصحاب امام شمشیر کشیدن برای ساکت کردن و تنبیه فحاش ...امام حسن که کریم اهل بیت (ع) بودن با مهربونی اومدن و دست رو شونه های مرد شامی گذاشتن که فلانی چرا اینجوری شدی ... اگه غریبی خودم مونس ات می شم  .... اگه خونه نداری خودم پناهت می دم .....اگه بی کسی خودم کس ات می شم ....اگه گرسنه ای خودم غذات می دم ........و مرد فحاش با دین اخلاق و صبر خدایی امام حسن (ع) افتاد رو پاهای آقا و اونقدر گریه کرد که دستهای مهربون آقا از زمین بلندش کرد..... من طلبه شدم بخاطر اینکه از همین چیزهایی که بناست یاد بگیرم و اگه شد شاگرد مکتب اهل بیت (ع) باشم تو محیط امروزی استفاده کنم وگرنه طلبه نشدم که برم تو لاک خودم و فقط با نماز شب خونها حرف بزنم و برای همه فیلتر قوی بذارم که خدای نکرده نکنه به واسطه حرف زدن با غیر مذهبی ها دچار کفر و عذاب بشم ...اصلا اینجوری فکر نکردم و نمی کنم ...البته اولین چیزی که مهمه اینه که آدم خودش احساس کنه داره رشد می کنه و وقتی رشد معنوی شو حس کرد اونوقت می تونه به اندازه علم و تقوای خودش یا علی بگه و یه کارهایی برای رضایت خدا انجام بده ...نمی دونم والله ...اینجا هم برام مزه محیط حقیقی رو داره ..تازه وقتی اینجا کسی بهت اعتماد می کنه ..مثل محیط واقعی نیست که گاها حیا و خجالت مانع مراجعه بشه و نتونه حرفهاشو بزنه .... اینجا می شه راحت دردها رو با هم مرور کرد ...دو تا برادر ...برادر و خواهر ....برای رشد همدیگه ...برای رسیدن به منبع فیض ....برای رسیدن به نداشته های گم شده ....برای رسیدن به اونجایی که ملائکه رو راه نمی دن .....باید ما طلبه ها و مذهبی ها کاری بکنیم که کسی ما رو غیر قابل دسترس ندونه ...آی دوستای خوبم ..من که اصلا خودم رو خاک پای کوچکترین طلبه و صاحبان اندیشه های دینی  هم نمی دونم ولی باور کنین خیلی از طلبه ها هستن که منتظر یه یا علی شمان ....باور کنین طلبه ها از فضا نیومدن....مثل شما بودن ...تو روستای شما ..تو شهر شما ....تو محله شما ....اما خواست خدا و علاقه خودشون باعث شده برن سراغ درس دین .... من مدتیه که از محیط حوزه دور افتادم بواسطه کار و شغلم اما باور کنین هنوز هم  حس می کنم درهای خدا بروی ما بسته نشده ...می شه اینجا هم طلبه بود و طلبه موند ...چقدر دوستایی اومدن تو این خونه طلبگی ...شدیم رفیق جون جونی .... باور کنین بعضی از برخوردهای دوستایی که ظاهرا هنوز نمی شه در شمار مذهبی های ظاهری ...حسابشون کرد اونقدر رومن تاثیر مثبت گذاشته که حس کردم خدا داره بهم درس آدم شدن رو می ده ...به بعضی از دوستام گفتم ..من خیلی حسودی می کنم کسی رو که خودش داره بر می گرده به سمت نور ...به سمت آسایش دینی ...به سمت عشق همیشگی و لازوال ....کسی به من نگه فلانی التماس دعا ...من تو یه خانواده روحانی بزرگ شدم که خیلی از داشته های معنوی ام بصورت ارثی و عادتی بهم رسیده ....اونی که خودش مزه گناه رو چشیده و لذت گناه های منع شده رو می دونه ...اگه دوباره به آغوش خدا برگرده .... برام خیلی مقدسه ...برام خیلی دوست داشتنیه و دستاش بوسیدنی ..اونقدر بودن کسایی که مردم فکرش رو هم نمی کردن فلانی یه روزی به این درجات معنوی برسه ..اما یه لحظه قشنگ ...یه جرقه الهی ...یه نظر امام زمان ...یه نظر اهل بیت ...یه نظر فاطمه زهرا (س) مسیر زندگی شونو برگردونده ....از ضلال گمراهی به سمت زلال هدایت و آسایش معنوی ...دیدین چقدر گناهکارها مشوش و پریشونن ...اونوقت یه نگاه هم بصورت دوستای خدا بندازین .....چقدر آرامش ...چقدر اطمینان ....چقدر خدا تو صورت دوستاش خوشگله .....

حرف های آخر :

یه روز پرده ها رو بر می دارن و همه چیز رو می شه ..... پیغمبرش فرمود : المومن فی الدنیا کاالطیر فی القفس و المنافق فی الدنیا کالسمک فی الماء.....مومن در دنیا مثل پرنده ای در قفسه .. و منافق در دنیا مثل ماهی در میان آب ...

یه دقت کوچولو:

روزی پرده ها کنار می ره ...برای مومن پرده قفس کنار می ره ...مومن می مونه و یه آسمون قشنگ ...یه آسمون که می تونه راحت به بلندترین نقطه هاش بپره و از اون بالا همه چیز رو کوچیک ببینه ....اما منافق وقتی پرده آب رو بردارن ...ماهیی می شه که از آب بیرون پرتش کردن ...دیگه موقع خوشگشتی و خوشگذرونی و رهایی اش به سر می آد ....مثل ماهی دور از آب می مونه و در آرزوی آب تلف می شه .....

دوستای من ...اول به خودم می گم بعد شما ..... تا پرده ها کنار نرفته بیاییم پرنده بشیم ..... و آسمون رو برای پریدنمون آرزو کنیم .....



مهدی صفی یاری ::: شنبه 86/12/4::: ساعت 10:33 عصر نظرات دیگران: نظر