سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بارالها ! ... از هر لذّتی جز یاد تو، از هر آسایشی جز همدمی تو، از هر شادمانی ای جز نزدیکی به تو، و از هر کاری جز فرمانبری ات، از توآمرزش می خواهم . [امام سجّاد علیه السلام ـ در مناجات ذاکرین ـ]

وقتی بچه ها دارند بازی می کنند و دنبال 6 آوردن برای ورود به پله های بازی مار پله هستند ، آدم باید دقیق شود و خوب نگاهشان کند...تا شش نیاوری نمی توانی وارد بازی شوی . بعد هم عددها و تبحر تو در آوردن عددهای مورد نظر تعیین می کند گه چند پله بالا بروی .نگاه که می کنی می بینی بعضی عددها را که می آوری به پله ای میرسی که تو را می برد آن بالاها و اوج ات می دهد و بعضی حرکت های عددی تو را از بلا می کشد پایین تر ها و گاهی صفرت می کند .

تا صد چقدر فاصله هست .برای بعضی ها این فاصله زود طی می شود و برای بعضی ها دیرتر و برای خیلی ها اصلا طی نمی شود و نمی توانند عددهای خوبی بیاورند.باید یاد بگیرند که چطور بازی کنند اما انگار بعضی ها اصلا خوششان می آید فکر کنند این فقط یک بازی است و خوشتر شان می اید که فکر کنند همه چیز دست خودشان است و اگر حریف یک لحظه آنطرف تر را نگاه کند و حواسش نباشد می توانند بروند روی پله ای که می بردشان تا بالا بالا ها ...می رسی به بعضی جاها و مار بازی چنان نیش ات می زند که پرت می شوی پله ها پایین تر از جایت و بعضی وقتها با یک عدد مناسب پله ها می روی بالا ...عجب بازی قشنگی است این مارپله وکاش می فهمیدیم که این یک بازی نیست و حقیقت زندگی ماها هم همین بازی مارپله است.یک بار دیگر مرورش کنیم .باید شش بیاوری تا به دنیا راهت دهند ...متولد می شوی و در گوشت اذان می گویند یعنی باید حرکت های مناسب کنی که بالا بروی وگرنه شاید قد بکشی و بزرگ شوی اما کوچک می مانی .هر عدد که می آوری یه عمل است . یا هدایتت می کند به نور یا می بردت به سمت ظلمات.بعضی حرکت ها تاریکت می کند و بعضی روشن .در همان بچگی ات وقتی می رسی به سنی که می فهمی باید عددی بیاوری که ببردت بالا..احترام به پدر و مادر که می گذاری زودتر از خودت بزرگ می شوی و می روی بالا..می شوی 9 ساله یا 15 ساله ...اگر عددت درست بیاید خیلی می روی بالا ...نماز را می گویم .اگر اول وقت بخوانی هی می روی بالا و بالاتر و اگر نخوانی مار نیش ات می زند و می افتی پایین تر از پایین و اگر کوتاهی کنی و بی تفاوت باشی و سبک اش بشماری توی گوش ات صدای خدا می پیچد که ویل للمصلین .الذین هم عن صلاتهم ساهون و هی نزول می کنی و نزول ...

حالا رسیده ای به وسط های جدول زندگی ات ...جوان شده ای و باید امتحان پس بدهی .می بینی دوستانت دنبال نمره و عدد خوب نیستند و دنبال لذت و شهوت اند .نگاه هایشان مسموم است .خدا را گم کرده اند .خوش اند و فکر می کنند بازی است و احتمالا فکر می کنند خدا راهم در این بازی می برند .تو می مانی و عددی که باید بیاوری .باید دنبال 6 باشی که جایزه هم داشته باشد . اگر 6 آوردی می توانی به خانه ای بروی که بوی گل یاس می دهد و پر از ستاره و لبخند و گل است ..همسری داری که بوی باران می دهد و هوای اش بهاری است و دلش دریایی و نگاهش آسمانی .حالا دوباره بیانداز .توکل کن به خدا ...جایزه ات هم باقیات الصاحات تو اند یعنی فرزندانی از قبیله عفاف و زیبایی ..خدا به شما ببخشد بچه هایتان را .رسیده ای به قسمت های بالای جدول.فکر می کنی داری می رسی به ته خط و بهشت موعودش .به صد.

اما یادت می رود گه مارهایی هستند که گاهی تو را در نزدیک ترین خانه ها به بهشت نیش می زنند و می اندازندت پایین ..آنجا که خجالت بکشی سرت را بلند کنی فکر کرده ای می شود خوب بود .خوب خورد .خوب پوشید ولی همسایه ات گرسنه سر به بالین بگذارد .فکر کرده ای می شود بچه ات غیر انتفاعی بخواند و بچه همسایه ات لباس نداشته باشد که بپوشد و به مدرسه برود و پول تو جیبی اش هم صفر باشد و پیاده و دوان دوان آنهمه راه را تا مدرسه دولتی بدود و بارها هم بخورد زمین و آخر هم ناظم بگوید بی نزاکت چرا دیر می کنی و دم در مدرسه بشیند و شلوار و لباس پاره شده اش را اشک بریزد و مادرش هم در خانه شما رخت بشوید و موبایل بچه شما زنگ بخورد و شما بهش بگویی بچه مواظب باش سرما نخوری و....مسواک زدی ؟

اینوقت است که نیش ات می زنند و می افتی پایین و گاهی امیدی به برگشت ات نیست به بالا بالا ها.

گاهی هم هی عدد کم آورده ای و آن پایین های جدول مانده ای و داری می سوزی .یک بار توکل می کنی و حرکتی می کنی که کوچک است اما خدا را خوش می آید ...نمازت خیلی دلچسب نیست .عبادتت خیلی زیاد نیست اما سیب دستت را به دست یتیمی می دهی و دلت می لرزد و اشکت برایش جاری می شود .آنوقت خدا دستت را می گیرد و می بردت آن بالاها ..نزدیک ترین جاها به خودش و نماز هایت هم قبول می شود.

بالاخره بازی باید تمام شود .پیر شده ای یا جوان مهم نیست.این بازی یک وقت تمام می شود که شاید خودت هم ندانی .نمی دانم عددهای تو ، تو را به بهشت رسانده اند یا نه .چقدر از مارهای نفس عماره نیش خورده ای .چقدر وقتی آنجا نیش ات زدند فهمیدی و دوباره آنطرف ها پیدایت نشد .چقدر چقدر چقدر......

باید بروی باور کن بین آن شش اولت تا آخرش خیلی زود می گذرد.چشم ات را که باز می کنی می بینی بازی تمام است .صفحه بازی ات را جمع کن .دیگر همه چیز تمام است .

ورقه ها بالا



مهدی صفی یاری ::: دوشنبه 87/4/24::: ساعت 12:14 صبح نظرات دیگران: نظر