سلام دوستان عزیزم...
ظهر آدینه تون بخیر ...به بهونه آدینه روز یه شعر از پدر بزرگوارم رو تقدیم تون می کنم که یه مدت پیش بهم دادن...
التماس دعا
.....
مژده یاران که یار می آید
سر وقت و قرار می آید
جان جانان امیر کشور عشق
جمعه با ذوالفقار می آید
یادگار علی ولی خدا
با همان اقتدار می آید
خاتم الاوصیاء امام زمان
باش امیدوار می آید
صاحب عصر و مهدی موعود
با کمال وقار می آید
نقل و شربت کنید آماده
شیر دشمن شکار می آید
همه با هم سرود آزادی
بوی عطر بهار می آید
هر زمان مصلحت کند ایجاب
می شود آشکار می آید
عاشقان صف کشید مولاتان
از پس انتظار می آید
ظلم و بیداد ریشه کن گردد
حاکم حق مدار می آید
بر سلاطین جور و جباران
خشم پروردگار می آید
می نماید به قدرت شمشیر
عدل را پایدار می آید
پرچم نصرت خدا بر دوش
کفر در احتضار می آید
قبر مادر هنوز پنهان است
با دلی داغدار می آید
ای خوش آنروز زندگی کردن
چه عجب روزگار می آید
ای جوان اینقدر گناه مکن
می شوی شرمسار می آید
حق است دگر ز دستتان قهر کند
این آبی پیر مهربان قهر کند
گلهای شما پلاستیکی شده اند
کاری نکنید آسمان قهر کندعمری است فقط خون جگر خورده دلم
از دست غم تو چوب تر خورده دلم
انگار بنا نیست که آدم بشود
باور بکنید مغز خر خورده دلم
شهر پدر و مادری ام زنجان است
میلاد خودم به بام کردستان است
از کوه ام و هر روز دلم میگیرد!!!
انگار دلم مقیم تنگستان است
این یه خواهش از امام رئوف حضرت علی بن موسی الرضا ست (ع)...یکی از بهترین دوستان ارزشمندم گرفتاری سختی براش پیش اومده که دوبار مراجعه کرده خدمت امام ..ولی هنوز ظاهرا ...
این دو بیت رو از امام رضا ع می طلبم ...مثل یک دوست از دوست..یا زهرا س
ای کرم زاده لطف ناب ات کو؟
دست های پر از گلاب ات کو؟
جان این دوستم به لب آمد
یا سریع الرضا جواب ات کو؟
والامر الیکم
وقتی حرف از امام رضا (ع) است، همه چیز رنگ و بوی خاصی می گیرد. از هرکوچه که می گذری و بچه ها دارند یکدیگر را صدا می زنند و گرم شور و شادی و بازی اند بارها بار این اسم را می شنوی: رضا..رضا..رضا.. اصلاً باید باشی و ببینی که اینجا چقدر آقا را دوست دارند. شاید اگر شیعه باشی و مردم کردستان را از نزدیک ندیده باشی فکرش را هم نکنی که کردهای شافعی مذهب هم مثل تو امام رضا(ع) را دوست دارند، مثل تو عاشق زیارت اش هستند، مثل تو وقتی گرفتارند یاد غریب الغربا می افتند و وقتی آرزوی زیارتشان برآورده می شود و به حرم مشرف می شوند، اشک است که می ریزد و عشق است که می روید.
اینجا خیلی ها در طول عمرشان بارها به زیارت علی بن موسی الرضا(ع) مشرف می شوند و عاشقانه بهترین خاطره های زندگیشان را به نام امام رضا(ع) گره می زنند و حتی آغاز زندگی مشترکشان را در جوار ملکوتی سلالهی پاک نبی مکرم اسلام (ص) جشن می گیرند.
اصلاً اینجا خودش یک قم است. وقتی که داری از کنار بارگاه مطهر حضرت هاجر خاتون(س) خواهر مکرمهی امام رضا(ع) می گذری حال و هوای حرم فاطمه معصومه(س) را حس می کنی و غرق می شوی در شور و حال معنوی زائران بی بی هاجر خاتون(س) که سالهاست مأمن و ملجأ شیفتگان خاندان رسالت است و انگار حضرت معصومه ای است در کردستان که بوی امام رضا (ع) را در دل و جان کردهای غیور،مهربان و همیشه سربلند پیچانده است.
پنج شنبه ها، در بارگاه و صحن و سرای ساده و معنوی هاجر خاتون(س) جای سوزن انداختن نیست و دستهایی را می بینی که تسبیح دارند و بالا رفته اند و لب هایی را می بینی که دارند امام رضا(ع) را به خواهرش قسم می دهند و امن یجیب عاشقی می خوانند.
دلم می خواست کبوتری باشم و از بارگاه ساده و صمیمی بی بی هاجر خاتون (س) پرواز کنم و سلام بی بی و زائرانش را از سنندج به حضرت فاطمه معصومه (س) و زائرانش در قم مقدسه و حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) و زائرانش در مشهد الرضا(ع) برسانم.
راستی چقدر کبوترها خوشبختند.....