سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر بنده آجل و پایان آن را مى‏دید ، با آرزو و فریبندگیش دشمنى مى‏ورزید . [نهج البلاغه]

تقدیم به سید الشهدا (ع) و عاشقان اش...عزاداریهای محرم و صفرتون قبول...

هزار مرتبه با چشم و دست و پا رفتم

هزار مرتبه در بین روضه ها رفتم

برای روز جزا فکر دیگری بکنید

بهشت را چه کنم من که کربلا رفتم؟!



مهدی صفی یاری ::: جمعه 90/11/7::: ساعت 10:14 عصر نظرات دیگران: نظر

تا سلام آخر را داد
اذان صبح راگفتند
خورشید
همیشه اهل نماز شب است



مهدی صفی یاری ::: یکشنبه 90/10/18::: ساعت 2:22 عصر نظرات دیگران: نظر

دست هایت را بردار
از روی دهانم
لطفا
دست بردار شعرهایم باش



مهدی صفی یاری ::: پنج شنبه 90/10/15::: ساعت 2:55 عصر نظرات دیگران: نظر

حرفی با امام زمان (عج) در روزگاری که فتنه می رود و می آید ....

دیدیم همه مواهب ات را

دست کرم مراقب ات را

ما مردم کوفه نیستیم آقا

داریم هوای نائب ات را



مهدی صفی یاری ::: سه شنبه 90/10/6::: ساعت 8:14 عصر نظرات دیگران: نظر

            «اللهم ارزقنا کربلا»
اول : خداحافظ محرم

کربلا رفتن مان هدیه امسال ات بود
کاش هر ساله از هدیه به ماها بدهی

دوم: بنویسید حسین
*
وقتی بچه بودم هر وقت از جبهه بر می گشت منو صدا می زد براش مداحی کنم ....کلاس اول یا دوم ابتدائی بودم ... فقط همینو بلد بودم : هنگامه پیکار یاران خدا امد ..یاران خدا آمد...
می گفت دوباره بخون مهدی جان ، خوب نخوندی ...بازم بخون ببینم چه طوری میخونی...
و من چندین بار می خوندم به امید اینکه یه بار بگه خوب خوندی ...
وقتی بزرگ شدم فهمیدم من خوب می خوندم ...چیزی که باعث می شد شهید عذیری 18 ساله به من بگه دوباره و سه باره بخون ، اشکی بود که تو چشماش حلقه می زد و لبخندی بود که رو لبهاش به سمت من روانه می شد....هنوز هم که هنوزه خیلی کلاسم پایین تر از این حرف هاست که رابطه اون لبخند ها و خوب نمی خونی و دوباره بخون ها رو با اشک های توی چشمش بفهمم.
وقتی شهید نبود اسمش فریدون بود ...وقتی شهید شد وصیتنامه اش رو که باز کردن دیدن نوشته : اگر روزی من شهید شدم اسمم را روی قبرم عوض کنید ...ننویسید فریدون عذیری ، بنویسید حسین عذیری ...بنویسید حسین....بنویسید حسین
غواص بود...
دجله ...فرات...جزیره مجنون....



مهدی صفی یاری ::: یکشنبه 90/10/4::: ساعت 11:16 عصر نظرات دیگران: نظر

 
این غزل رو دیشب گفتم . ضمن التماس دعا تقدیم می  شه به ساحت مقدسه حضرت زینب (س)*
   ***
دیگر چه زینبی ؟ چه عزیزی؟ چه خواهری؟!
وقتی نمانده است برایش برادری
تا نیزه ات زدند زمین خورد خواهرت
با تو چه کرده اند در این روز آخری؟!
از صبح یکسره به همین فکر می کنم
وقت غروب می شود اینجا چه محشری
اینجا همه به فکر غنیمت گرفتن اند
از گوشواره ها بگیر تو تا کهنه معجری
اصلا کجا نوشته اند که در روز معرکه
در قتلگاه باز شود پای مادری؟!
اصلا کجا نوشته اند که هنگامه غروب
در خیمه گاه باز شود پای لشکری؟!
اصلا کجا نوشته اند که در پیش خواهری
باید جدا کنند گلوی برادری؟!
من مانده ام چطور تو را غسل می دهند
اصلا چه غسل دادنی ؟ اصلا چه پیکری؟!
در زیر سم اسب چه می کردی ای حسین؟
از تو نمانده است برایم بجز سری
از روی نیزه سایه ات افتاده بر سرم
ممنونم ای حسین که در فکر خواهری
....
در کوفه ، زینب از تو چه پنهان ، تمام کرد...
ای کاش رفته بود سرت جای دیگری



مهدی صفی یاری ::: سه شنبه 90/9/29::: ساعت 8:59 صبح نظرات دیگران: نظر

  السلام علی القتیل المظلوم

نوکری پیشه خوبی است قبولش دارم

اگر ارباب فقط یوسف زهرا باشد...

 



مهدی صفی یاری ::: شنبه 90/9/26::: ساعت 10:52 صبح نظرات دیگران: نظر

از روز اولی که دو عالم درست شد

نام را که برد خدا ، غم درست شد

جن و ملک تمام برایت گریستند

حتی به عرش خیمه ماتم درست شد

نام تو را نوشت خدا روی هر دلی

زآنجا به بعد عشق تو کم کم درست شد

دریا گریست...تا به خود آمد غروب شد

از غربت تو ماه محرّم درست شد

گندم که خورد رانده شد و بعد سالها

در مجلس عزای تو آدم درست شد

ای غربت تو اشک مدام پیمبران

از اشک روضه های تو زمزم درست شد

تو کیستی؟ غریب تر از تو خدا نداشت

از روز اولی که دو عالم درست شد

هر مشکلی که داشت دلم تا خدای را

یکبار من قسم به تو دادم درست شد

.....

نیزه کجا و شانه پیغمبری کجا؟

تاگفت: «یا اخیّ» روضه ما هم درست شد



مهدی صفی یاری ::: سه شنبه 90/9/8::: ساعت 8:17 عصر نظرات دیگران: نظر

*****

باز پیراهن مشکی به تنم کرد ارباب

باز دلبسته این پیرهنم کرد ارباب

ای خدا شکر که در هیئت امسالش هم

باز مشغول به سینه زدنم کرد ارباب

هر کسی در پی دلدار خودش می گردد

باز آواره دور از وطنم کرد ارباب

من که عمریست نشد نوکر خوبی باشم

از سر لطف اُویس قََرَنم کرد ارباب

من کجا روضه کجا هیئت ارباب کجا؟

یا حسین گفتم و شیرین دهنم کرد ارباب

خواب آنشب اثر سینه زدن هایم بود

باز پیراهن مشکی به تنم کرد ارباب

من به عالم ندهم لذت مردن را با...

...فکر خوبی که برای کفنم کرد ارباب

 

.... دعا کنید...یا حسین ع



مهدی صفی یاری ::: شنبه 90/9/5::: ساعت 10:11 عصر نظرات دیگران: نظر

دارم می شمارم چند روز به محرم مانده است

چند روز مانده است که آن کاروان غریب به کربلا برسد؟

چند روز مانده است خیمه ها را به پا کنند؟

چند روز مانده است آب را ببندند؟

چند روز مانده است آب آب آب آب....

تقویم را می بندم

فدای لب تشنه ات یا اباعبدالله (ع)

من که اینقدر باران را دوست دارم

دوست ندارم این روزها باران ببارد

خدایا لطفا....

دستهایم را از تقویم جدا کن

السلام علیک یا ساقی العطاشا



مهدی صفی یاری ::: پنج شنبه 90/8/26::: ساعت 10:7 صبح نظرات دیگران: نظر
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >