سلام برادرم . كم كم فهم شعراتون داره سخت ميشه ..شايد اين قاتلي باشه كه ميسوزونه ولي اثري كه به جا ميذاره خوشاينده! اين شعر رو از كيهان براتون نوشتم ...
به اوج نقطه پايان خود يقين دارد
زمين چقدر بگردد براي ديدن تو كدام شب خبر از روز آخرين دارد؟ من فلك زده دور از تو مرده اي هستم
كه حال و روزم؛ اياك نستعين؛ دارد دلم گرفته و كم مانده تكه تكه شود شبيه منطقه اي كه هنوز مين دارد دوباره سفره ي عيد از نبودن تو پر است قبول نيست؛ مگر انتظار سين دارد؟!