((بسم رب مهدي آْل محمد))
عزيز دو جهان يوسف در چاه ،دلم سوخته از آه نفس هاي غريبتدل من بال کبوتر شدهخاکستر پرپرشده،همراه نسيم سحريروي پر فطرس معراج نفس گشته هواييو سپس رفته به اقليم رهايي،به همان صحن و سرايي که شما زائر آنيو خلاصه شود آيا که مرا نيز به همراه خودتزير رکابتببري تا بشوم کرب و بلايي؟به خدا در هوس ديدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،نگهم خواب ندارد،قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد،شب من روزن مهتاب ندارد،همه گويند به انگشت اشارهمگر اين عاشق بيچاره ي دلداده ي دلسوخته ارباب ندارد…تو کجايي؟تو کجايي؟شده ام باز هوايي،شده ام باز هوايي…
التماس دعا _يا زهرا (س)