کار ساقي رو دوست دارم...
استفاده ي معنوي و عميق شما رو هم دوست دارم..
يا علي.
سلام دوستان
برداشتي که بنده از مطلب اقاي صفي ياري داشتم اين بود ايشون نظر خودشون رو گفتن که با خود نذر کردن يا عهد کردن که از کربلا چون سيد الشهدا بي کفن ماندند چطور با خود کفن بيارن و چون نا محرمان چادر بي بي زهرا رو کشيدند چطور با خود از مدينه چادري بيارن.
هر کس نظري داره و گرنه اشکالي نداره انسان با خود از زيارتگاه يه يادگاري بياره که هر وقت چشمم به اون افتاد ياد ان ايام شيرين بيوفته يا که اگر خداي نکرده خطايي کرد تلنگري باشه.
شايد هم مطلب ايشون ربطي به مطلب ساقي رضوان گرامي نداشته باشه نمي دونم نمي تونم نظر بدم ولي ايشون احساس زيباي خودشون رو بيان کردن.
ساقي جان مطلب شما هم بسيار زيبا بود انشالله که نصيب ما هم بشه يه روزي بريم مدينه .
همگي موفق و مويد باشين...
يا حق ...
چه جالب...
خب ما به اندازه ي شما درك و معرفت نداريم...
مارم دعا كنيد...
سلام.
شخصي نوشت تون عجيب دلم رو گرفت
سلام..
به پي نوشت هم نياز نبود ... همين bold کردنتون مشخص مي کرد رمز و راز اين عاشقي رو ...
يا زهرا (س) ..
سلام عليکم
منم همين حدس رو زدم...
قشنگ بود عاشقانه شخصي تون... و البته خوب شد گفتيد... چون راست گفتيد... آدم اگه عاشق باشه اين کار رو نميکنه... منم خجالت کشيدم ... دفعه ديگه که انشالله رفتم کربلا پس اش ميدم...
البته هرکسي ممکنه درک نکنه...
سلام بر شما..
فقط برام سوال شده که چرا؟؟؟
بعيد مي دونم منظور ساقي رضوان رو بد گرفته باشيد!!
درود برشما
ظهور نزديک است..
سلام....
من شب مبعث چادرم رو نخريدم... روزايي كه مدينه بودم خريدم! بعدشم دلم برا خريدن چارد تنگ نشده! دلم برا روزايي كه مدينه بودم تنگ شده!!
چرا اين طوري نذر كرديد؟؟
سلام
مخالفم!!! نذر قشنگي نيست... ادما گاهي گرفتار دنيا ميشن... وجود يه يادگاري از همچين سفرهايي مثل يه پادزهر ميمونه... مثل يه تلنگر كه اگه داريم خطا ميريم... ياد حال و احوال خوشمون بيفتيم و ...
ياعلي و التماس دعا