سلام
ببخشيد توي اين مدت درگير امتحانا بودم.
آقا...من هنوز توي حال و هواي اين آهنگم...همين كه رو وبلاگتون گذاشتين. بدجوري دلمو تكون داده...
آخه كامپيوتر هاي دانشگاه اسپيكر نداره...من هم كه تازه رسيدم خونه...خلاصه اينكه دستتون درد نكنه.
اما اين شب هاي سينه زني عجب فضاي قشنگي داشت مسجد دانشگاه ما...اي كاش مي تونستم بيشتر بمونم...وقتي آدم صداي اين سينه ها و گريه ها رو مي شنوه خيلي احساس كوچكي مي كنه در مقابلشون...نمي تونم حس واقعيمو بيان كنم، ولي اين آهنگه داره همه چي رو مي گه...
خوش به حال شما كه توفيق داشتين حداقل صداتون واسه آقا بگيره...شايد اون دنيا همين گلوي گرفته به كمكتون بياد...
براي ما هم دعا كنيد كه خيلي خيلي محتاجم.
يا حق...