و با نبودن چگونه توانستن بود ؟و خدا بود و با او عدم بود و عدم گوش نداشت حرف هايي است براي گفتن که اگر گوشي نبود ، نمي گوييم و حرفهايي است براي نگفتن حرف هاي خوب و بزرگ و ماورائي همين هايند
و سرمايه ي هر کسي به اندازه ي حرف هايي است که براي نگفتن دارد …
و خدا براي نگفتن حرف هاي بسيار داشت درونش از آنها سرشار بود و عدم چگونه مي توانست مخاطب او باشد ؟و خدا بود و عدم جز خدا هيچ نبود در نبودن ، نتوانستن بود با نبودن نتوان بودن
و خدا تنها بود هر کسي گمشده اي دارد و خدا گمشده اي داشت