سلام برادر و خواهر ارجمندم
از اينهمه لطف و محبت تون ممنونم...قابل اين همه زحمت و رحمت نيستم ...فعلا دارم با خودم چرتکه مي اندازم ببينم بودنم و نبودندم چقدر تاثير داره ..بعدش اين تاثير مثبت بوده يا منفي ..در روحيه مخاطبانم يا خودم چه اثراتي داشته ...مي دونين من کارمند اداره اي هستم و متاسفانه يا خوشبختانه تو تشکيلاتي که هستم يه کم مسئوليتم زياد شده...نمي تونم زياد وقت بذارم ..اين مدت همش تو اين فکرم با توجه به اينکه اين خونه وبلاگي من شده خونه دوستاي خيلي بزرگواري مثل شما و هر کسي بعد از مدتي مي آد و اعتماد مي کنه و بعضي مشکلات زندگي شو برام مي گه كه گاها تمام رشته افکارم رو بهم مي ريزه ..گاهي گريه مي کنم ..گاهي مي خندم ...گاهي دعا مي کنم ...
مي ترسم نتونم اينهمه صبور باشم و يا امانت دار خوبي باشم ...باور کنين شنيدن مشکلات خيلي دل مي خواد..در حالي که فقط مي توني به يه عده در حد مقدروات و بضاعت معنوي ات کمک کني و شريك شادي يا غم و مشكلاتشون بشي در حالي كه بقيه مي سوزن و....تو داري فقط نگاه مي كني ..از پارسي بلاگ خسته شدم ....از انتخاب مطالب برگزيده اش كه گاهي ( و كاش فقط گاهي بود) با روح دين و تعاليم معنوي و رسالت فرهنگي كه خودش تعريف كرده براي خودش كاملا متفاوته ...از اينكه يكي بهت بگه فلاني چرا بيشتر مخاطب هاي شما خانوم هان ...از اينكه يكي بگه عكس ات ...و ....
شايد درک نکنين چي مي گم ولي فعلا با تمام سختي هايي که حتي خوندن همين متن هاي مهربونانه دوستاي بزرگوارم برام پيش مي اره بايد يه کم فکر کنم...احتمالا يه خونه تازه بزنم ...هر چي خدا بخواد...نمي دونم ...دعا کنين هر چي مصلحت يه بنده فقير و ضعيف خداست همون بشه
.خدا دلي بهم بده که بتونم ادامه بدم ...
مخلص همه ي شما ..و برادر کوچيک همه تون ..مهدي
يا مقلب القلوب و الابصار
در ضمن خيلي بزرگوارين ..اونقدر كه فقط مي تونم دعاتون كنم ..يا زهرا