بنده اعتنايي ميکند و مي خوابد .
ü ملائکه من ببينيد من اين قدر ساده گرفتم اما بنده ي من «جيفة بالليل» است و خوابيده است . چيزي به اذان صبح نمانده است او را بيدار کنيد دلم برايش تنگ شده امشب با من حرف تزده است.
v خدايا دوبار او را بيدار کرديم دوباره خوابيد .
ü ملائکه من در گوشش بگوييد پروردگارت منتظر توست.
v پروردگارا باز هم بيدار نميشود.
اذان صبح را ميگويند...
هنگام طلوع آفتاب است... اي بنده ! بيدار شو نماز صبحت قضا مي شود .
خورشيد از مشرق سر بر مي آورد ...
خداوند رويش را بر مي گرداند ......
ملائکه من! آيا من حق ندارم با اين بنده قهر کنم؟!
التماس دعا-يا زهرا