سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خشم، دل حکیم را نابود می کند . و فرمود : هرکس مالک خشم خویش نباشد، مالک خرد خویش نیست . [امام صادق علیه السلام]

شنبه 22مهر 86 ساعت 9 صبح مقابل مسجد جامع سنندج ....چقدر دلم گرفت ... دیدن مادر شهید هم بخدا دل می خواد... آخه جوون بود شهیدش... خانومش داشت می مرد از شدت گریه .... تازه داماد شده بود .... شاید مادرش شبهای قدر از خدا یه نوه خوشگل خواسته بود ...اما حتما خود شهید یه هدیه دیگه خواسته بود از خدا ... کرد بود و عاشق پیغمبر و اهل بیت اش(ع) ، شب عید فطر عجب عیدی از خدا گرفت این شهید...از بچه های نیروی انتظامی بود ...اسمش وریا کلهر بود ... استوار بود ...شب عید فطر در حالی که هیچ گناهی نداشت و هیچ وقت فکر نمی کرد با نامردی خونش رو بریزن مظلومانه افتاد گوشه کیوسک نگهبانی این همون آزادی که از اونطرف مرزها فریادشو میزنن ... .... اینجا هنوز هم بوی شهید می ده ..اینجا کردستان که هنوز مردها و زنهای رشیدش بلند قامت و استوار ایستادن و بچه هاشون رو برای خدا و دین خدا تقدیم می کنن... راستی کی می تونه تو چشمای گریان مادر  این شهید خیره بشه و سیر نگاه کنه گریه های غریبی این مادر رو .... کجا نشستن اونهایی که جار می زنن ایران تروریسته ...وای یکی صدای گریه مادر وریا کلهری رو بشنوه .... صدایی که پر از ستاره و اشک و غریبیه .... شب عید فطر ... سنندج ... عباس اباد ... کیوسک نگهبانی نیروی انتظامی .... نخوابیده بود وریا تا مردم خوب بخوابن و صبح زود با لبخند و شوق صدا بزنن الله اکبر و لله الحمد علی ما هدانا و له الشکر علی ما اولانا .... کاش وریا هم صبح با ما نماز عید می خوند ولی ..... کاش می دونستم وریا کلهری شبهای قدر از خدا چی خواسته بود که اینقدر زود خواستنی شد و مال خود خدا شد...نماز و روزه ات قبول وریا کلهری ....امروز رفتیم و بدرقه کردیم پیکر پاکت رو ... و تو همینجور از ما دور می شدی و از آسمونها برامون دست تکون می دادی و می گفتی: ...عیدتون مبارک آی جامونده ها از رمضون. چقدر خجالت کشیدم از خودم و راستش حسودیتو کردم ... خوش بحالت پسر

 



مهدی صفی یاری ::: یکشنبه 86/7/22::: ساعت 4:46 عصر نظرات دیگران: نظر