سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بارالها ! ... از هر لذّتی جز یاد تو، از هر آسایشی جز همدمی تو، از هر شادمانی ای جز نزدیکی به تو، و از هر کاری جز فرمانبری ات، از توآمرزش می خواهم . [امام سجّاد علیه السلام ـ در مناجات ذاکرین ـ]


درگوشی حرف زدن کار جالبی نیست اما اگه حس کنی یه نامحرم می خواد حرف های خصوصی تو رو گوش بده و دو تا بذاره روش و اینور و انور نقل کنه ، فکر کنم حتی اگه درگوشی هم حرف بزنی مشکلی نباشه .
حرفی که الان می خوام بگم یه ذره درگوشیه و فقط محرم ها باید بشنون ، چون احتمال داره نامحرما فکر کنن ازشون خوشمون اومده و جو گیر بشن.
دیشب داشتم مسابقات دومیدانی پارالمپیک 2012 لندن رو می دیدم که یه نکته توجه ام رو جلب کرد. من هم مثل همه شما  به ایرانی بودنم می نازم و افتخار می کنم اما دیشب یه جورایی همزمان که حس غرور خوبی از به دست آوردن مدال های خوشرنگ بچه های ایرانی بهم دست داده بود ، یه حس درونی منو واداشته بود که قبول کنم در بعضی موارد ما هنوز خیلی از غربی ها عقبیم .
ساده بگم : حس کنید مسابقه معلولان و جانبازان ایرانه.
خودتون رو قاضی کنید ببینید چند نفر از ماها می ریم تشویق بچه های جانباز و معلول؟ حتی اگه بلیط رایگان باشه و حتی اگه یه چیزی هم بذارن کف دستمون...
صحنه حضور پر شمار تماشاگرا در مسابقات مختلف معلولان در پارالمپیک در حالی که مطمئنا برای حضور در ورزشگاه متحمل بار مالی نسبتا زیادی هم می شن واقعا منو شگفت زده کرد .
اروپایی هایی که ما بعضا به شدت نقدشون می کنیم و از رفتار های غیر انسانی شون می گیم ( که البته دروغ هم نمی گیم) تو این آوردگاه انسانی واقعا سنگ تموم گذاشتن و برای اینکه معلولان جامعه ورزشی احساس خوبی داشته باشن و حس نکنن مورد بی مهری جامعه قرار گرفتن و معلولیت بعنوان یه لکه ننگ و شرم در وجودشون هست ، حضوری عجیب و انسانی داشتن و من مسلمان رو از این رفتار خودشون نسبت به قشر آسیب دیده معلولان به تحسین واداشتن.
به نظرم این یه درس برای ما مسلمونای مدعی اخلاق و ارزشمداری هست که اگه واقعا درس های دینی مون رو خوب خونده بودیم و بهش عمل کرده بودیم من امروز مجبور به نوشتن این مقاله تحلیلی نبودم .
به همه ورزشکارای افتخار آفرین وطنمون تبریک می گم و از ایرانی های حاضر در لندن هم بخاطر حمایت عاشقانه شون از ورزشکارای عزیزمون ممنونم .
راستی تشویق های مکرر تماشاگرا نسبت به ورزشکارهای معلول کشورهای مختلف ( چه ورزشکارهای پیروز و چه ناموفق) درس دومی بود که دیشب از تماشاچی های لندن گرفتم و یاد درگیری ها ی قرمز و آبی ، درگیری های فدراسیون تکواندو ، درگیری های سرمربی فوتسال ملی و شمسایی ، رفتار تماشگرای فوتبال ، اتوبوس های شیشه شکسته خط واحد ، سنگی که به سر حسین فرکی زدن و .....تو کشور عزیزمون افتادم.
تا کی بناست رو سردرب ورزشگاهامون بنویسم: باشگاه فرهنگی ، ورزشی و هیچ خبری از فرهنگ و احترام و جوانمردی و پهلوانی نباشه؟!!...
راستی اگه نبود تختی می خواستیم به کی بنازیم؟



مهدی صفی یاری ::: پنج شنبه 91/6/16::: ساعت 1:39 عصر نظرات دیگران: نظر