فرصتی پیش اومد ....داشتم مطالب سالهای قبلم رو تو وبلاگم مطالعه می کردم...پیام های دوستانی که الان از خیلی هاشون بی خبرم...چقدر اون روزها بهتر از امروز بودم...خدایا من چرا اینطوری شدم؟ دارم کجا می رم؟ چقد راحت می نوشتم ...انگار قلم دست دلم بود ...چقد بده آدم امروز حسرت دیروز رو بخوره و چقدر بدتره که فکر کنه حتما فردا هم حسرت امروز رو خواهد خورد...خدایا ...پری برای پریدن بده....آللهم آمین....رَّبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ
پی نوشت:
نقدی بر کتاب (آن مرد که همسایه چشمان من است) حقیر رو در این آدرس مشاهده کنید...
http://artsanandaj.ir/Default.aspx?page=374§ion=newlistItem&mid=46217&pid=60609&ln=fa
مهدی صفی یاری ::: سه شنبه 92/9/19::: ساعت 8:42 صبح
نظرات دیگران: نظر