وقتی یوسف نبی از دنیا رفت بخاطر محبوبیت زیادی که در بین مردم داشت ،
کنار جنازه مطهرش دعوا سرگرفت... هیچکس حاضر نبود جنازه یوسف نبی در محله ای غیر از محله آنان دفن شود...بالاخره بخاطر اینکه قبیله ای ناراحت نشود ، بدن مطهر یوسف را میان تخته ای سنگی گذاشتند و در رود نیل انداختند و سالها بعد حضرت موسی (ع) آن بدن مطهر را از رود نیل خارج کرد و در فلسطین خاک کرد...
سالها گذشت ...باز هم یوسفی بود و جمعیتی که بر سر جنازه اش دعوا می کردند....
یکی بر سر پیراهن اش می جنگید....یکی برای انگشترش......یکی برای عباش می جنگید..یکی برای شمشیرش..... یکی برای سرش...
ده حرامزاده نزد عبیدالله رفتند و گفتند پاداش میخواهیم؛ گفت برای چه؟ گفتند
"نحن رضضنا الصدر بالظهر..."
یعنی ما سینه اش را با سم اسبهایمان به کمر دوختیم...
مهدی صفی یاری ::: شنبه 92/10/7::: ساعت 8:55 صبح
نظرات دیگران: نظر