سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه بنده در دل شب با مولای خود خلوت کند و به مناجات پردازد، [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

تازه نماز صبح تموم شده بود که قبل از همه خودم رو رسوندم پشت ورودی پله های بقیع....بعد از چند دقیقه انتظار ، خادمان بقیع با احترام درها  رو باز کردن...با چهره هایی مهربان و با سلام و صلوات....

چراغ های بقیع روشن بود .... چقدر با شکوه...چقدر با عظمت... گنبد نورانی چهار امام بقیع ، در همون ورودی دل آدم رو می برد، چهارگنبدطلایی این حرم مقدس ، چقدر شبیه گنبد امام هشتم بود ، کاشی کاری های در و دیوار و آینه کاری هاش کار هنرمندای اصفهانی و بحرینی بود...

خادمای جنت البقیع داشتن با گلاب قمصر در و دیوار صحن و روضه منوره رو معطر می کردن و مردم با صلوات و اشک و گریه ضریح چهار امام بقیع رو زیارت می کردن و وارد رواق های دیگه می شدن

مشغول خوندن اذن دخول بودم .. اتاذن یابن رسول الله ....اتاذن یا حسن بن علی ...اتاذن یا علی بن الحسین......

داشتم قدم هام رو آهسته بر می داشتم که نوشته سبز رنگ یه تابلو تمام دلم رو یکباره برد.... الی حرم المطهر ام الائمه المعصومین ، فاطمه الزهرا (س)....به سمت حرم ام الائمه (س) ، فاطمه زهرا(س)...

دست و پام رو گم کرده بودم....دیگه قدم هام آهسته آهسته نبود...انگار داشتم می دویدم به سمت نشانه های حرم مادر....حرم...یه حرم شبیه حرم فاطمه معصومه(س)...از دور یه گنبد سبز و طلایی....مادر...

داشتم پرواز می کردم سمت حرم....که

...دستی با شدت به شونه هام خورد....حاجی برو برو....شرک شرک...گریه شرک....یا زهرا شرک...

و مفاتیحی که داشت پاره می شد...

 

هنوز بقیع یه چراغ روشن نداشت...ومن داشتم تو تاریک و روشن بقیع دنبال یه تابلو می گشتم...تابلویی که نبود....الی حرم ام الائمه.....



مهدی صفی یاری ::: چهارشنبه 93/3/7::: ساعت 11:14 صبح نظرات دیگران: نظر