سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جویای دانش در سایه عنایت خداوند است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

سالها از روزی که بال و پرش سوخته بود می گذشت و فرشته سوخته هر روز به امید شفا مشغول امن یجیب بود....

یاد اونروزی بود که بواسطه کوتاهی و تاخیر در امر محبوب بال و پر عروج اش سوخت و دیگه به ملکوت آسمونها راهی نداشت . دیگه تضرع و الهی العفو مشکل اش رو حل نمی کرد و خدا بدون اون دلیل آسمونی نمی خواست راهش بده به آسمونی که جای دوستای عرش نشینشه ...

اون روز بزرگ رسید ..چشم جبریئل افتاد به فرشته سوخته ....

آهای فطرس...برا چی نشستی ..چرا زانو بغل گرفتی ...امروز روز نجاته ...روزی که دست به دامن آفتاب می شی و شب تاریک تنهایی و دوری و فراق ات به سر می آد...امروز روز آفتاب سوم...

از دور مدینه و آسمون مدینه نور افشانی می کرد ...انگار مدینه یه قسمت از بهشت بود..حور و ملک همه سرگرم هو هو بودند ... انگار دوباره معراج بود...صدای عشق بود که تو خونه ای ساده و بی آلایش می پیچید ....همه و ان یکاد می خوندن ...یه مادر بود و یه خورشید در بغلش..خورشید روز سوم ...خورشید سوم ...

انگار دریاها هم به جشن نشسته بودن و موج موج ستاره به روی هم می پاشیدن ....جبرئیل اینجا چه خبره ؟مدینه چرا اینقدر آسمونی شده امروز؟

امروز خدا به مادر خوبی ها فرزندی داده که پدر همه خوبی هاست ..پدر بندگی ..پدر عشق..آخر عشق ..ته ته معرفت ...اباعبدالله ...حسین ...هیچکس تو عالم شبیه اش نیست ..چون خون خداست ...هیچکس مثل اون نیست چون کشتی نجاته ...اونقدر کریمه که از همه سبقت گرفته مهربونی هاش...  

حالا من چیکار کنم ..من که روسیاه عالمم ..من که یه روز برا خودم ملک بودم ...یه روز فرشته بودم ...یه روز عرشی بودم..حالا ...بالهام سوخته و زمین گیر تاخیر شدم ...سالهاست مناجات می کنم و استغفار اما انگار صدای توبه من اثر نداره و بالهام شفا نمی گیرن ...چقدر دلم برای عرش و عرشی ها تنگ شده ...هنوز بوی خدا مدهوشم می کنه ..کاش بالهام پرواز رو به یاد می آوردن....

جبریئل یه نگاه به بالهای سوخته فطرس کرد..و یه نگاه به قنداقه خورشید....لبهای خورشید مشغول والفجر بود و ولیال عشر ...این گهواره چقدر بوی شفا می داد....

فطرس ...اینجا خدا به خاندان پیغمبر رحمت فرزندی داده که از روز ازل وعده اش رو داده بود..کسی که سفینه النجاته ..کسی که دستگیر بیچاره هاست ..کسی که خود عشقه ...کسی که ...بغض گلوی جبرئیل رو گرفت و پر زد و پر زد و زیر لب هی زمزمه می کرد و می گفت :..کربلا ..کربلا...

فطرس اجازه گرفت از پیغمبر عشق و نزدیک بانوی آفتاب و آیینه شد ...سیمای حیدر هم دیدنی بود ...و قدم های فطرس بود که بی اختیار نزدیکش می کرد به آفتاب ..آفتابی که هر چی بهش نزدیک تر می شد احساس می کرد داره به عرش نزدیک می شه ..عرش تو زمین ....نتونست تو صورت خورشید خیره بشه ... اونقدر قشنگ بود که خدا می دونه و بس ...بوی یاس از دور و بر قنداقه حسین بلند بود و بوی اسفند و ان یکاد همه مدینه رو گرفته بود ...فرشته ها هم داشتند نگا می کردند ..فرشته سوخته رو ....

بالهای سوخته رو به قنداقه کسی زد که می گفتن وسیله نجات عالمه ...و خدا اونقدر دوسش داره که بی دلیل دوستای حسین رو دوس داره ...و یه بهونه می خواد برای بخشیدنشون به حسین(ع)

و بالهای سوخته به عنایت آفتاب سوم شفا گرفت و فرشته سوخته دوباره آسمونی شد ....

داشت می رفت و پر پر زنون دور سر امام سوم می چرخید ...دوباره خدا به احترام قنداقه خورشید سوم بالهای سوخته اش رو شفا داده بود و آسمونی اش کرده بود ...صدای ملائکه شنیده می شد که همه یک صدا جشن میلاد خورشید سوم رو به هلهله و ذکر نشسته بودن ...

از دور یه نگا به قنداقه حسین (ع) انداخت و فرمود یا حسین ...به برکت لطف شما خدا دوباره بال پروازم داد ...من هم تعهد می دم از این به بعد تا روز قیامت هر کس هر جای این عالم به شما سلام و عرض ادب کرد...سلامش رو به محضر شما برسونم ..

و از اون روز همه پر و بال سوخته های عالم دست به دامان حسین بن علی بودن و هستن و فطرس لحظه ای از رسوندن سلام محبان حسین بن علی (ع) غافل نیست ...

امروز روز میلاد آفتاب سومه... فطرس ها بیایین ..بوی گل یاس می آد ....

و السلام علیک یا ابا عبد الله الحسین ... امروز فطرس کارش در اومده ....چقدر سلام به ارباب شیرینه...سلام ارباب خوبی ها



مهدی صفی یاری ::: سه شنبه 87/5/15::: ساعت 12:20 عصر نظرات دیگران: نظر