سلام دوستان ارجمند و بزرگوارم:
با نهایت عذر خواهی می خواستم بخاطر سئوال و پرسجوی برخی عزیزان خدمتتون عرض کنم:
کتاب جدید شعر این برادر حقیرتون با نام :
آن مرد که همسایه چشمان من است
همین یکی دو روز پیش از زیر چاپ در اومد.
ان شاء الله به زودی خدمت عزیزان آدرس می دم و اگه برام مهیا شد خدمتتون می فرستم...این کتاب رو انتشارات کعبه دل قم چاپ کرده ...از همین الان بخاطر کم و کسری هاش ازتون عذر می خوام و مشتاق شنیدن انتقادات و رفع ایراداتم هستم ....راستی لازم نیست برای شعر گفتن شاعر باشین ...کافیه عاشق باشین ....دست مهربونتون رو می فشارم ...یا علی
ازش می پرسم چه مرگته ؟
می گه بمیر ... نپرس..و ساکت باش
بذار صدای زوزه های باد رو بشنوم...
.
.
.
از بس ساکت شدم
یادم رفت بپرسم
بادبادک...کی نخ ات رو پاره کرده؟
در یک شب بی کلام ..گم شد دل من
در اول یک سلام ...گم شد دل من
تا حرف تو شد شلوغ شد دور و برم
یک لحظه در ازدحام ...گم شد دل من
کاشکی شادیمان غم نشود
دلمان خیمه ماتم نشود
عشق ای عشق الهی هرگز
سایه ات از سرمان کم نشود
یادم بده
ساعتم را ...
برای کدام جمعه کوک کنم...
آمدنت را ...
ثانیه ها فریاد می زنند ..
یک روز
که آخر هفته است ...
و تو ای آخرین مسافر
یک بار برای خدا ...
به ساعتت نگاه کن ...
فردا جمعه است ...
آهای ثانیه دوازدهم
چند دقیقه قبل
خواب دیدم فردا ساعتم زنگ می خورد