ببين آقا مهدي . من بعد از خوندن مطلبتون كه به طور اتفاقي بود فكر كردم كه يك دوست وبلاگ نويس خوب پيدا كردم كه شايد در جاهايي با هم اتفاق نظر داشته باشيم . هر چند بسيار بسيار اندك . ولي وقتي كامنت شما را ديدم باز هم از صميم قلب براي غربت مولايم افسوس خوردم . من گفتم كه با شيوه ي شما براي امروز مخالفم وشما چنين بر آشفته شديد . شما در شرح حال خود را طلبه مورفي كرديد نه كارشناس ادبيات . من هم روزگاري مثل شمل فكر ميكردم .
و از (كلهم مسول ) چنين برداشتي داشتم .
اگر نگاهي به مخاطبان خود بيندازيد ميبينيد همه از قشر و طبقه ي خودتان هستند . پس شما فقط خود را سر گرم كرده ايد . و خدمتي در راه دين انجام نداده ايد .
سعي كنيم خودمان باشيم و با اين ياعلي ها و تعارفات پوشالي خود را دوست دار و خدمتگذار بشريت مورفي نكنيم .
يا مولا در اين كثافت آخرالزمان فقط به تو پناه ميبريم از شر تمام كج فهمي ها
و گمراهي ها كه گريبان گيرمان است .
فداي تو اي مهربان كه از روز اول كودكيم و قبل از آن بامن بودي .
آقا مهدي از شما ميخواهم يك بار ديگر آن شعر را بخوانيد .
( اگر به افزايش كامنت هاي خصوصي خرده نگرفته بوديد خصوصي مينوشتم )