• وبلاگ : پري براي پريدن
  • يادداشت : گريه ي پشت خيمه ها
  • نظرات : 3 خصوصي ، 18 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    خيلي زياد باهاتون حرف داشتم ولي متاسفانه نتونستم همشو بنويسم ، ايشالا دفعه ي بعدي

    آقاي صفي ياري از پايين شروع کنيد به خوندن بهتره (از اولين پيامم). مشتاق ديدار ، التماس دعاي مجدد

    پاسخ

    سلام عزيزم.....خيلي نازي...بابا خيلي با نوشته هات كيف كردم ....دلم براي اين مدل نوشته خيلي تنگ شده بود..باور كن تو موقع خوندش از اول تا آخر يه لبخند دائمي رو لبم بود ...خيلي به ياد شماها فاتادم ..عجيبا قريبا....الان يادم نمي اد شما رو ...البته مطمئن هستم تا يه لحظه ببينمت از خجالت اب مي شم كه به اسم نشناختمت ..ولي اين مشكل هميشه بامنه ...اسم دوستا يادم ميره ....آدرس هم يه كم زود يادم مي ره ...خب ..اين بار عكس ات رو هم برام بفرست تا قشنگ حس ات كنم ...در مورد خيانت هايي كه به من كرديد و اب دست دوم و سوم برام مي آورديد بايد عرض كنم ..با نهايت عذر خواهي به اهدافتون نرسيديد چون من اصلا موقع خوندن آب نمي خورم چون ...براي اوني مي خونم كه ......خب بگذريم ...شايد هم گولم زديد و خوردم ..نمي دونم ...اما عادت به خوردن اب ندارم ....حالا جند نفر مزه اش كردن يا نكردن خيلي برام فرقي نمي كنه ...ولي ديگه با اون كاري كه شماها كرديد قطعا از شكل اب در اومده و به عنصر ديگه تبديل شده ...مثل اب كدو و ......از راه دور مي بوسمت و بابات رو هم مي بوسم ....اون محسن فلان فلان شده رم من بيچاره اش كردم ..خدايي اصلا ظرفيت نداشت ...با چند بار توصيه فورا رفت زن گرفت ....اصلا ازش بعيد بود ..خجالتي و سر به زير وواين مدل آدمها اينجورين اما شما ها كه شر و شوريد سالها طول مي كشه دم به بله بديد..براتو هم آروم آروم بايد دست بالا بزنم....ان شاء الله تو شنيدم....ان شاء الله بابات هم اين مطلب منو بخونه و ....اي ول ..چاتون هم واقعا خاليه ..امشب هم هيئت بابائينات و هم مهديه و هم دانشكاه كه بودم واقعا برام يه شب عجيب بود...نمي دونم چرا؟؟ احساس مي كردم در و ديوار دارن ....خب ان شاء الله با ظهور عكس ات ارادتم رو بيشتر نشون مي دم...خيلي خوشحالم كردي ..خيلي ...التماس دعا .....