• وبلاگ : پري براي پريدن
  • يادداشت : شعر ..براي اونهايي كه هنوز....
  • نظرات : 10 خصوصي ، 20 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    الان تو وضعيت بدي گرفتار شدم كه ادامه راه رو خيلي برام سخت مي كنه

    به قول يه بنده خدايي بايد خيلي مواظب باشم


    چون نتيجه اين پرسش ها يا من رو كامل به اين ور خط مي رسونه يا اون ور خط


    كاش يكي پيدا مي شد جواب بده پس اين همه عالم نماي پر ادعا به چه دردي مي خورن؟

    بهترين تسكين دل اين جمله است

    بايد از پيوند او لبريز شد....

    سلام

    مهدي جان شعر قشنگي بود بازم بگو.

    بسم الله النور...

    السلام عليكم...

    بروز شد...كدام فرهنگ ديني...؟؟؟!!!حتماً مطالعه بفرمائيد...حتماً...

    http://lovergod14loversand.parsiblog.com/402819.htm

    يا حق با حق تا حق...

    سلام

    واي معركه بود

    امروز آمدم به هواي زيارتش


    يک قاب عکس بر سر جايش نشسته بود.....


    واي...بغض
    التماس دعا..نميدونم چرا به شما گفتم ولي ...
    در پناه خود خدا

    يا ساقي كوثر

    اسمش را بگذارم تقدير يا يك امتحان تازه يا هر چيز ديگر به خير و نيكي ياد مي كنم از جوانه اي كه در كوير دلم سربرآورده است


    و آرام آرام رشد پر از خجالت و حيايش را با چشم هاي تازه گشوده ام مي بينم و برايش دعا مي كنم

    ما كه اين همه براي عشق

    آه و ناله ي دروغ مي كنيم

    راستي چرا

    در رثاي بي شمار عاشقان

    كه بي دريغ

    خون خويش را نثار مي كنند

    از نثار يك دريغ هم

    دريغ مي كنيم...؟

    ايستادگي كنيد تا روشني بخشيد

    شمع هاي افتاده خاموش مي شوند

    سبز باشي...

    سالها زنده بدان بوده ام يه سرو نهان...تا ببينم گوشه لبخند تو صاحب زمان(عج)...

    اگر يادتان بود و باران گرفت...دعايي به حال بيابان كنيد...

    يا حق با حق تا حق...

    بسم الله النور...

    السلام عليكم...

    انقلاب ما انفجار نور بود...بروز شد...مطالعه بفرمائيد...حتماً مفيد واقع خواهد شد ان شاء الله...

    http://lovergod14loversand.parsiblog.com/398790.htm

    يا حق با حق تا حق...

    سلام.

    از مطالب قشنگتون استفاده کرديم...

    قلمتان پايدار وگامهايتان استوار

    صبا با ياد يار منتظر آمدن شماست...

    منتظر قدوم پرمهر شما تا آشکهاي فراقتان وب نوشت ما را متبرک سازد

    زبس که پرده عصيان گرفته چشم مرا

    تو در کنار مني و من تو را نمي بينم

    با خنده اي كه عكس تو در بر گرفته است

    ديوار خانه چهره ي ديگر گرفته است

    بعد از تو برق شور و شعف را هجوم اشك

    از چشم هاي خسته ي مادر گرفته است

    بي شك شبيه كوچه ي ما ، كوچه هاي عرش

    از نام پرشكوه تو زيور گرفته است

    اينجا نماز چلچله ها را رو به دست توست

    دستي كه رنگ غيرت حيدر گرفته است

    چشمان من هميشه همينجا كنار توست

    اينجا كه خاك بوي كبوتر گرفته است

    « طاهره رستمي »

    تك تيراندازمان را صدا زدم . با دست سنگري را نشانش دادم و گفتم :‏« اوناهش اونجاست » اسلحه اش را برداشت . از دوربين اسلحه نگاه كرد ، نشانه گرفت ، نفسش را حبس كرد . انگشت اشاره را گذاشت روي ماشه . يكدفعه انگشتش را برداشت . اسلحه را پايين آورد . چند لحظه بعد دوباره نشانه گرفت و شليك كرد . گفتم :« چرا دفعه اول نزدي ؟»‏گفت :« داشت آب مي خورد .»‏

    سلام

    به رسم بودن و شدن !

    شعرت به دلم نشست

    درست لابلاي اشك هايي كه درون نگاهم حلقه زده بود

    اين روزها تمام قاب نگاهم به حريم حرمش گره خورده ...

    شايد عيد رفتم جنوب .... دلم اين جا دارد پرپر مي شود ....

    نگاه سبز كبوتران حرمش بدرقه ات !

    و به رسم قاصدكانه هايم

    يا علي (ع)

    < language=java> سلام

    خيلي زيبا بود

    ولي اي كاش بعضي آدما روي زخمهاي جانبازان نمك نمي پاشيدند

    نمي دونم بايد چي بگم

    كاشكي از دلاشون خبر داشتند كاشكي اينقدر اذيتشون نمي كردند

    شعر نمي گيند نمي گيند ولي وقتي هم مي گيند مثل نوشته هاتون صادقانه و زيباست

       1   2      >