سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اسلام را چنان وصف کنم که کس پیش از من نکرده است . اسلام گردن نهادن است و گردن نهادن یقین داشتن ، و یقین داشتن راست انگاشتن ، و راست انگاشتن بر خود لازم ساختن ، و بر خود لازم ساختن انجام دادن ، و انجام دادن به کار نیک پرداختن . [نهج البلاغه]

درود به غیرت...درود به شرشر عرق های بچه های وطن....درود به شرف ....به زودی همین غیرتمندا ، حلقوم کثیف همه دشمنای صلح و آرامش و اخلاق رو می گیرن و از تخت ظلم و جور پایینشون می کشن...درود به غیرت ایرانی..درود به غیرت آندوی ارمنی ایرانی...درود به لب هایی که سرود ملی شون رو با شهدا زمزمه می کنن...درود به غرش دژاگه ، درودبه همت ایرانی و درود به شهید همت ایرانی ...درود به نجانب زیبای حقیقی ، درود به جنگیدن برای لبخند یک ملت ...بذار داعش از مسی تشکر کنه...بذار اسرائیل به مسی تبریک بگه....ما می دونیم کجاشون می سوزه....به زودی ایرانی بر قله های جهان می ایسته و پرچم شرف و انسانیت رو به اهتزار در میاره...ما خوشحالیم که آدم کش ها و ذبح کننده های بچه ها و متجاوزان جهاد نکاح از ما متنفرن...ما خوشحالیم که سردار قاسم سلیمانی ایرانی  خواب رو بر این حیوانات وحشی حرام کرده....سردار تو بجنگ برای عزت و آبروی اسلام....پسرهای ایرانی هم می جنگن برای اینکه پرچم سرزمین دلاوریهای سر به داران همه جا در اهتزار باشه...بجنگ که آندو هم سرود شهدا و امام رو با اشک و غیرت زمزمه کنه ...بجنگ که رضا قوچان نژاد از امام رضا (ع) بگه...سردار مواظب حرم آقامون باش...ما مطمئن هستیم ...و روی غیرت مون حساب کردیم....

حتی امام زمان مون هم روی غیرت مون حساب کرده...

ما بودیم که مختار رو یاری کردیم و انتقام خون ثارالله رو گرفتیم....

 

آقا برای بچه های ما دعا کنید



مهدی صفی یاری ::: یکشنبه 93/4/1::: ساعت 2:7 عصر نظرات دیگران: نظر

این شعر با رو با  همه کمبودهاش ، روز میلاد امام عصر (عج) ، با توجه به دلتنگی های این روزهای غریبانه ، تقدیم ساحت قدسی شون کردم... التماس دعا و به امید روزهای سبز ظهور

شنیده بود دلم قصه سلیمان را  

شنیده بود دعاهای پیر کنعان را 

شنیده بود کرامات دست موسی را 

شنیده بود نجات از غریق طوفان را

شنیه بود عصا را به آب زد موسی

شنیده بود دلم آتش و گلستان را

شنیده بود که یحیی میان طشت چه گفت

شنیده بود مناجات خضر و لقمان را

شنیده بود که می خواند احمد مختار

کنار غار حرا آیه های قرآن را .....

خلاصه اینهمه از صبح نور می گفتند

تمام معجزه ها از ظهور می گفتند

خلاصه اینهمه گفتند یار می آید 

قرار اینهمه چشم انتظار می آید ...

سحر رسید و قرار دلم ز راه آمد

دُهُل بزن که بهار دلم ز راه آمد

شکوفه زد گل نرگس جهان شده روشن

امام عسکری آقا، دو چشمتان روشن

رسید وعده پیغمبران، خدا را شکر

امام نیمه شعبانیان ،خدا را شکر

رسید حامی مستضعفان، خدا را شکر

رسید یوسف کنعانیان ،خدا را شکر

امام عسکری امشب چقدر خوشحال است

و ان یکاد رویِ لب چقدر خوشحال است

 فرشته و مه و کوکب چقدر خوشحال است 

دل شکسته زینب چقدر خوشحال است ...

امام عسکری امشب به دل صفا داری

چقدر پشت در خانه ات گدا داری

چقدر گل پسرت جلوه ی خدا دارد

چقدر مهدی ات آقا بُروبیا دارد

چقدر حور و ملک دور یار می چرخد

به یک اشاره او روزگار می چرخد...

خلاصه صورت یارم بهشت لم یزلی است

چقدر شکل پیمبر ...چقدر شکل علی است

شبیه بت شکنان خشم او تبر دارد 

به روی بازوی خود آیه ظفر دارد

شبیه حضرت موسی به آب خواهد زد

برای چشم نخوردن نقاب خواهد زد 

به سمت قلب عدو ، سمت و سوی هر تیرش

شکاف زد به شب تیره ، برق شمشیرش

شبیه حیدر کرار شیر میدان است

عدو از اینهمه شوکت ، ذلیل و حیران است

گل بهار به دستش چقدر می آید 

...و ذوالفقار به دستش چقدر می آید 

نگار منتقم ام خار چشم هر رذل است

اگر چه اهل صفا، اهل بخشش و بذل است

فرار می کند از او هزار چون فرعون 

که نقش بسته به پیشانی اش ، اباالفضل است 

...بیا که منقم زخم انبیاء آمد

بیا دوباره دلیری چو مرتضی آمد

بیا که سوره والفجر و والضحی آمد 

بیا که منتقم شاه کربلا آمد

بیا که بر همه دردها دوا آمد

بیا که بر همه زخم ها شفا آمد

بیا بیا گل زهرا ببین گدا آمد

جوان و پیر، زن و مرد جانفدا آمد

بیا که زندگی ام بی بهار مانده هنوز

بیا که مادرتان بی قرار مانده هنوز

بیا به حرمت اجداد اطهرت آقا

بیا بخاطر پهلوی مادرت آقا

بیا بخاطر قنداقه و غم خلخال

بیا بخاطر آن شاه رفته در گودال

بیا که باز دل شیعه از زمانه گرفت

بیا که تیر ، دل شیعه را نشانه گرفت

بیا ببین که جسارت رسیده تا به کجا

رسیده لشکر تکفیر تا به سامرا

بیا که خون به دل شیعه شما کردند

خدای من نکند قصد کربلا کردند

بنا نبود فقط پیرتان کنیم آقا

بیا که تکیه به شمشیرتان کنیم آقا

قسم به حضرت زهرا که خون مان جوشید

قسم به زینب کبری که خون مان جوشید

قسم به خون شهیدان که خون مان جوشید

قسم به شاه خراسان که خون مان جوشید

اشاره ای بکنی جان نثار خواهم شد

فدای آن شه دُل دُل سوار خواهم شد

فقط اشاره ای بکند نائب ات به من کافی است 

قسم به خون شهیدان که یک کفن کافی است 

مگر که شیعه بمیرد جسارتی بکنند!!

مگر دعات نگیرد جسارتی بکنند!!

شبیه سوره زلزال می خروشم من

علیه فتنه دجال می خروشم من 

هنوز شیعه ی حساس را نمی فهمند

هنوز غیرت عباس را نمی فهمند

هنوز چشم اباالفضل را نمی فهمند

هنوز خشم اباالفضل را نمی فهمند

هنوز مزه نکردند خشم شیران را

هنوز فهم نکردند سر به داران را

شما اجازه دهی خشم نار خواهم شد

شما  دعا بکنی سر به دار خواهم شد

شما اجازه دهی عین حضرت مختار

به انتقام حسین رهسپار خواهم شد

...

چه باک از سر و از شمر و دشمن سرسخت

هنوز شیعه نمرده، شما خیالت تخت 

 



مهدی صفی یاری ::: سه شنبه 93/3/27::: ساعت 11:14 صبح نظرات دیگران: نظر

تازه نماز صبح تموم شده بود که قبل از همه خودم رو رسوندم پشت ورودی پله های بقیع....بعد از چند دقیقه انتظار ، خادمان بقیع با احترام درها  رو باز کردن...با چهره هایی مهربان و با سلام و صلوات....

چراغ های بقیع روشن بود .... چقدر با شکوه...چقدر با عظمت... گنبد نورانی چهار امام بقیع ، در همون ورودی دل آدم رو می برد، چهارگنبدطلایی این حرم مقدس ، چقدر شبیه گنبد امام هشتم بود ، کاشی کاری های در و دیوار و آینه کاری هاش کار هنرمندای اصفهانی و بحرینی بود...

خادمای جنت البقیع داشتن با گلاب قمصر در و دیوار صحن و روضه منوره رو معطر می کردن و مردم با صلوات و اشک و گریه ضریح چهار امام بقیع رو زیارت می کردن و وارد رواق های دیگه می شدن

مشغول خوندن اذن دخول بودم .. اتاذن یابن رسول الله ....اتاذن یا حسن بن علی ...اتاذن یا علی بن الحسین......

داشتم قدم هام رو آهسته بر می داشتم که نوشته سبز رنگ یه تابلو تمام دلم رو یکباره برد.... الی حرم المطهر ام الائمه المعصومین ، فاطمه الزهرا (س)....به سمت حرم ام الائمه (س) ، فاطمه زهرا(س)...

دست و پام رو گم کرده بودم....دیگه قدم هام آهسته آهسته نبود...انگار داشتم می دویدم به سمت نشانه های حرم مادر....حرم...یه حرم شبیه حرم فاطمه معصومه(س)...از دور یه گنبد سبز و طلایی....مادر...

داشتم پرواز می کردم سمت حرم....که

...دستی با شدت به شونه هام خورد....حاجی برو برو....شرک شرک...گریه شرک....یا زهرا شرک...

و مفاتیحی که داشت پاره می شد...

 

هنوز بقیع یه چراغ روشن نداشت...ومن داشتم تو تاریک و روشن بقیع دنبال یه تابلو می گشتم...تابلویی که نبود....الی حرم ام الائمه.....



مهدی صفی یاری ::: چهارشنبه 93/3/7::: ساعت 11:14 صبح نظرات دیگران: نظر

  السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س)

رفتیم کربلا و برگشتیم...آدم قبل از کربلا رفتن و بعد از کربلا رفتن دو حالت متفاوت رو تجربه می کنه ...انگار قبلا دنیا رو یه جور دیگه می دیدی و از امروز نگاهت به آفرینش عوض شده...انگار بویی رو استشمام می کنی که تا حالا حس اش نکرده بودی ...قلبت ضربانی رو تجربه می کنه که تا حالا تجربه نکرده بود...چشم ات بدون معطلی ، یک باره خیره می شه به ضریحی شش گوشه...پیاده رو بین الحرمین بهترین جاییه که می فهمی ...خدا هواتو داره

دعا می کنم حالت دوم رو بزودی تجربه کنید ...تجربه ای که چشمهای آدم رو به سمت پنجره ای باز می کنه که تا حالا نمی دیدش...

هنوز هم بغض گلوگیر نجف و غربت سنگین کاظمین آشفته ام می کنه...

اللهم ارزقنا زیاره الحسین (ع) فی کل عام و عامی هذا

هزار مرتبه با چشم و دست و پا رفتم

هزار مرتبه در بین روضه ها رفتم

برای روز جزا فکر دیگری بکنید

بهشت را چه کنم من که کربلا رفتم؟!

 

 

پی نوشت: متاسفانه توفیق نداشتم روز دیدار مداحان با مقام معظم رهبری ، خدمتشون مشرف بشم...دوستان نایب الزیاره بودند...التماس دعا

 



مهدی صفی یاری ::: شنبه 93/1/16::: ساعت 9:41 صبح نظرات دیگران: نظر

نقل از امام خامنه ای (مدظله العالی):

برخی گله می کنند که چرا با این کسالت جسمی ، از اول تا آخر مجلس فاطمیه و روضه را می نشینید . اینها نمی دانند رزق سال کشور را در شبهای فاطمیه می گیرم .



مهدی صفی یاری ::: شنبه 92/12/24::: ساعت 1:18 عصر نظرات دیگران: نظر

دارم به این موضوع فکر می کنم که چرا مجاهدان و احرار شام و عراق و جبهه النصره و .... اگه واقعا درد اسلام دارن چرا یادی از غربت مسلمونای آفریقای مرکزی نمی کنن که مسیحیان شورشی که یه جورایی خیلی شبیه خودشونن ، اسلحه به دست و قمه و ساطور به کمر بسته ، خونه به خونه می گردن و مسلمونای بی دفاع اونجا رو قطعه قطعه می کنن، می سوزونن، پوست می کنن و می خورن.....راستی چرا؟  اینا واقعا درد اسلام دارن که سر بچه می برن؟

از اونجا تا اسرائیل دو قدم بیشتر نیست....اگه اینا درد اسلام دارن هنوز قبله اول اسیر چنگال شارون زاده هاست...

چقدر آیین محمد غریبِ...



مهدی صفی یاری ::: سه شنبه 92/12/6::: ساعت 8:59 صبح نظرات دیگران: نظر

گاهی انگار در حالی که خودت آماده نیستی ، خودشون می خوان بهت هدیه بدن ...بدون اینکه زحمتی کشیده باشی ...این هم از اون هدیه هاست که بدون زحمت کشیدن بهم داده شده...و هنوز هم نمی دونم چرا ....

حدود ساعت 3 شب ...داخل ماشین اداری...نزدیک تهران...راننده داشت از زمان برگشت حرف می زد ولی من انگار داشتم می رفتم جای دیگه ای...یه جایی نزدیک های حرم.....و هدیه داده شد...ممنون آقا

مجروح کنار علقمه خورد زمین

نستوه کنار علقمه خورد زمین

یا سوره ی زلزال ز نو نازل شد

یا کوه کنار علقمه خورد زمین

.....

 

 



مهدی صفی یاری ::: شنبه 92/10/28::: ساعت 12:4 عصر نظرات دیگران: نظر

دوستان عزیز،عزاداریها قبول،اعیاد ماه ربیع الاول رو هم پیشاپیش تبریک می گم .... عکس دختر کوچولوم(ریحانه خانوم) رو با توجه به اینکه بعضی از دوستان خواسته بودن ، به احترام ماه محرم و صفر تا حالا تو وبلاگ نذاشته بودم ...به یمن ماه ربیع الاول یکی از عکس هاش می ذارم..براش دعا کنید...دختر بزرگم کوثر جان رو هم دعا کنید ...التماس دعا...یا علی ع

پی نوشت:

1- سروش بزرگوار ، از محبت تون ممنونم و بابت وقتی که گذاشتید سپاسگذارم...انشاءالله دعا کنید در صورتیکه هر کدوم از مواردی که شما تو پیام خصوصی تون اشاره کردید ، از بنده سر زده ، خدا با لطفش جبران مافات کنه ...در کل آدم متوسط الحالی هستم ...و بحمد الله ناراحتی خاصی راجع به موضوعی که اشاره فرمودید برام پیش نیومده ، هر کسی دیدگاه خودش رو داره و تفاوت در نگاه ها به منزله تفاوت در هدف ها نیست ...ضمنا حس نمی کنید یه مقدار در شیوه بیان مطلب تون تند روی کردید؟انشاءالله موید باشید



مهدی صفی یاری ::: شنبه 92/10/14::: ساعت 8:3 عصر نظرات دیگران: نظر

وقتی یوسف نبی از دنیا رفت بخاطر محبوبیت زیادی که در بین مردم داشت ،
کنار جنازه مطهرش دعوا سرگرفت... هیچکس حاضر نبود جنازه یوسف نبی در محله ای غیر از محله آنان دفن شود...بالاخره بخاطر اینکه قبیله ای ناراحت نشود ، بدن مطهر یوسف را میان تخته ای سنگی گذاشتند و در رود نیل انداختند و سالها بعد حضرت موسی (ع) آن بدن مطهر را از رود نیل خارج کرد و در فلسطین خاک کرد...
سالها گذشت ...باز هم یوسفی بود و جمعیتی که بر سر جنازه اش دعوا می کردند....
یکی بر سر پیراهن اش می جنگید....یکی برای انگشترش......یکی برای عباش می جنگید..یکی برای شمشیرش..... یکی برای سرش...
ده حرامزاده نزد عبیدالله رفتند و گفتند پاداش میخواهیم؛ گفت برای چه؟ گفتند
"نحن رضضنا الصدر بالظهر..."
یعنی ما سینه اش را با سم اسبهایمان به کمر دوختیم...



مهدی صفی یاری ::: شنبه 92/10/7::: ساعت 8:55 صبح نظرات دیگران: نظر

جان و دل را به فدای تو کنم خوب تر است

خرج شب های عزای تو کنم خوب تر است

شب طولانی یلداست حسین جان، هر چه...

بیشتر گریه برای تو کنم خوب تر است

....



مهدی صفی یاری ::: شنبه 92/9/30::: ساعت 2:14 عصر نظرات دیگران: نظر
<      1   2   3   4   5   >>   >