در چاه اش آبی بود که شاعر نمی شد
حتی کبابی بود که شاعر نمی شد
اصلا به قول خیلی از اهل محله
آدم حسابی بود که شاعر نمی شد....
لبخند بزن که عید مردم برسد
فصل گل و عشق و ساقه گندم برسد
در شهر شنیده ام که کمیاب شده ...
ای کاش لبت به چاپ دوم برسد
باز هم شعر یخ دلم رو آب می کنه .....تقدیم به همه دوستان عزیزم:
حرفی نزن ، نخند ، غرور تو دیدنی است
با یک اشاره عشق تو در من شکفتنی است
بینِ تمام معجزه هایی که دیده ام
اعجاز چشم های تو باور نکردنی است
کسی تو را نمی بیند
همان بهتر که نمی بینی
آخر صف ایستاده ای
و کسی
چرخ ات را تکان نمی دهد
همان جا
آخر صف بمان
روزی که نان می دهند آخر صفی
و روزی که جان می خواستند اول
نمی شود که همیشه اول باشی
یک بار هم آخر باش
...
بگذار تو را نفهمند مرد !
من که می دانم
تو هنوز هم اولی
...
آخر مرام
سلام دوستان ...کاری اش نمی شه کرد ....نوشتن ام نمی آد ...از لطف همه تون ممنون بخصوص ماری گرامی ...یاران ناب ارجمند ..انسیه گرامی ..بهانه گرامی و باران بزرگوار که محبت دارن همیشه ..البته خیلی از دوستان رو اسم نبردم که باید به بزرگی شون منو ببخشن.....
یکی دو سه روز دیگه شروع می شه ...آب و جارو کردین؟
می گن تمام لحظه هاش آسمونیه ...
کاش ما هم پرنده باشیم
دعا کنین
سوار قایق دلم می شوم
و می زنم به موج دریا...
بر می گردم و نگاه میکنم
دارم از ساحل دور می شوم
و به تو نزدیک
آهای اورایی
کجاست چشمهای طوفانی ات؟
این موش دلان ز کارتان می ترسند
از نام غریب یارتان می ترسند
اینان که شرف فروش خوبی هستند
از لشکر پر شمارتان می ترسند
پاییز گرفته راه این باغچه را
از آمدن بهارتان می ترسند
کافی است فقط شما اشارت بکنی
از اینهمه جان نثارتان می ترسند
هر چند صبور زخم هایی اما ...
از غرش ذوالفقارتان می ترسند
امروز حضرت آقا کاری کردند کارستان که فقط از وجود نازنین خودشان بر می آمد و بس ...
بعد از روزها انتظار ، جمعه رسید و یار رسید و مقتدا بر منبر ولایت ، حرف دل مومنان را فرمود ...
دوستان دیدید آقا از بعضی حرکت های دو طرف ناراحت بودند و گلایه کردند . دیدید تند روی از هر طرف که باشد گوارای دل رهبر فرزانه نبوده است . دیدید که حرف زدن و عمل کردن به اسم رهبری قبل از تعیین امر و تکلیف از جانب ایشان درست نیست .
در کل با تاییدات ایشان و تذکرات ایشان باید موج های رنگی جمع شود و مردمی که محبت شان به ولایت مثل موجی خروشان و به مثابه عصای موسی در برابر سحر حقیران است ، گوش به امر مولای خود با تبعیت محض از فرامین آسمانی شان قلب نازنین ولی خود را شاد کنند و دست در دست دولت منتخب راه سبز امام و شهدا را ادامه دهند تا نام ایران و ایرانی بر قله های عزت و افتخار بدرخشد.
کاش..کاش...کاش کاری نمی کردیم که رهبر از جان عزیزترمان امروز به ساحت مولایمان اینگونه درد دل کند :
ای مولای ما ، ما آنچه باید بکنیم انجام میدهیم و آنچه باید گفت گفتیم و خواهیم گفت، من جان ناقابلی دارم، جسم ناقصی دارم، اندک آبرویی هم دارم که این را هم خود شما به من دادید، همه اینها را در راه این انقلاب و این اسلام فدا خواهم کرد. اینها هم نثار شما باشد.
سید ما مولای ما دعا کن برای ما. صاحب ما و صاحب این کشور و صاحب این انقلاب تویی. پشتیبان ما شما هستی. ما این راه را ادامه خواهیم داد. با قدرت هم ادامه خواهیم داد. ما را با دعای خویش پشتیبانی فرما.
تمرین ولایتمداری :
نمی خواستم چیزی بنویسم ..به حد کافی از دوستان متلک شنیدم ...اما فقط اومدم بگم چند چیز رو همیشه باید نگه داریم تا از بیرون خونه چشم ها به طرف دارایی مون ، ناموس مون ، حیثیت مون و شرفمون خیره خیره نشن......
یکی یاد امام و شهدا مون که هنوز هم گاهی عکس هاشون با هامون حرف ها دارن ...یکی پرچم سبز و سفید و سرخ ایران سربلند مون که باید به دست صاحبش برسه....یکی دوستی های دیرینه مون و اصالت پاک اسلامی و ایرانی بودنمون ...
و یکی عشق و تبعیت از علمدار این اقتدار و صلابت میهنی و عالم گیرمون
خواستم بگم با همه گرایش های انتخاباتی ، اونی که برام از همه چیز مهم تر و اساسی تره اینه که اگه آقا چیزی فرمودن همون کلام نورانی شون فصل الخطاب و حسن الختام همه حرف های قبلی مون باشه ...
خواستم بگم :هر چی آقا بگن همون حرف حقه و عمل به امرشون تکلیف قطعی
خواستم بگم: بنفسی انت یابن الزهرا (س)