وقتی بچه ها دارند بازی می کنند و دنبال 6 آوردن برای ورود به پله های بازی مار پله هستند ، آدم باید دقیق شود و خوب نگاهشان کند...تا شش نیاوری نمی توانی وارد بازی شوی . بعد هم عددها و تبحر تو در آوردن عددهای مورد نظر تعیین می کند گه چند پله بالا بروی .نگاه که می کنی می بینی بعضی عددها را که می آوری به پله ای میرسی که تو را می برد آن بالاها و اوج ات می دهد و بعضی حرکت های عددی تو را از بلا می کشد پایین تر ها و گاهی صفرت می کند .
تا صد چقدر فاصله هست .برای بعضی ها این فاصله زود طی می شود و برای بعضی ها دیرتر و برای خیلی ها اصلا طی نمی شود و نمی توانند عددهای خوبی بیاورند.باید یاد بگیرند که چطور بازی کنند اما انگار بعضی ها اصلا خوششان می آید فکر کنند این فقط یک بازی است و خوشتر شان می اید که فکر کنند همه چیز دست خودشان است و اگر حریف یک لحظه آنطرف تر را نگاه کند و حواسش نباشد می توانند بروند روی پله ای که می بردشان تا بالا بالا ها ...می رسی به بعضی جاها و مار بازی چنان نیش ات می زند که پرت می شوی پله ها پایین تر از جایت و بعضی وقتها با یک عدد مناسب پله ها می روی بالا ...عجب بازی قشنگی است این مارپله وکاش می فهمیدیم که این یک بازی نیست و حقیقت زندگی ماها هم همین بازی مارپله است.یک بار دیگر مرورش کنیم .باید شش بیاوری تا به دنیا راهت دهند ...متولد می شوی و در گوشت اذان می گویند یعنی باید حرکت های مناسب کنی که بالا بروی وگرنه شاید قد بکشی و بزرگ شوی اما کوچک می مانی .هر عدد که می آوری یه عمل است . یا هدایتت می کند به نور یا می بردت به سمت ظلمات.بعضی حرکت ها تاریکت می کند و بعضی روشن .در همان بچگی ات وقتی می رسی به سنی که می فهمی باید عددی بیاوری که ببردت بالا..احترام به پدر و مادر که می گذاری زودتر از خودت بزرگ می شوی و می روی بالا..می شوی 9 ساله یا 15 ساله ...اگر عددت درست بیاید خیلی می روی بالا ...نماز را می گویم .اگر اول وقت بخوانی هی می روی بالا و بالاتر و اگر نخوانی مار نیش ات می زند و می افتی پایین تر از پایین و اگر کوتاهی کنی و بی تفاوت باشی و سبک اش بشماری توی گوش ات صدای خدا می پیچد که ویل للمصلین .الذین هم عن صلاتهم ساهون و هی نزول می کنی و نزول ...
*رجب ماه بزرگ خداست. پیامبر خدا فرمود ماه رجب ماه استغفار امت من است .فرمود در این ماه این جمله رو زیاد بگین : استغفروا الله و اسئله التوبه
*امام کاظم (ع) فرمودند هر کس یک روز در رجب روزه داری کنه خدای متعال آتش یک سال رو بر او خاموش می کنه و هر کس سه روز روزه داری کنه بهشت خدا بر او مهیاست .
*ما چطور بنده هایی هستیم :
تا حالا قبرستان رفتیم؟
حتما رفتیم .خیلی خوبه که گاهی به قبرستانها هم بریم .اینهمه خوشی و غفلت داریم . اینهمه سرگرمی داریم . اینهمه دلبستگی داریم .به خونه ، به زندگی ، به تیپ و سر و صورت ، به نوع گوشی موبایل ، رنگ و مد لباس ، رنگ مو ، ماشین ، طلا، ادکلن ، شغل ، بچه و هزار تا تعلق دیگه .
چه خوبه گاهی بریم قبرستون.آدم سبک می شه و سنگین، می مونه بین بغض و لبخند، بغضی به اندازه همه غفلت هامون و لبخندی به اندازه همه سادگی هامون که چقدر ساده همه حقایق رو فراموش کردیم و داریم خوش می گذرونیم .
گاهی فکر می کنیم اونجا جای بدیه .اما نه اونجا جای عبرته .
جوونیم و هی دعا می کنیم خدایا پدر مادرمون رو نگه دار .یادمون رفته شاید خودمون قبل از اونها رفتنی باشیم .تو سکوت قبرستان قدم بزنی می فهمی چی می گم .می بینی تو اون سکوت کی ها خوابیدن .چه جالب بچه چند ساله کنار پیر مرد 90 ساله .جوون پیش پیر.قبر زن پیش قبر مرد غریبه .قبر پولدار پیش فقیر.بی سواد پیش نابغه.ای بابا اینجا همه قبرها مثل همن .انگار همه یکی ان .از دور که نیگا کنی می بینی همه یکی ان .سکوت آزارت نمی ده .گاهی خسته می شی از سکوت قبرستان اما نمی بینی در پس این حجاب ها و خاکها چه خبره . یکی داره ناله می زنه .ناله ای که استخون می سوزونه .یک داره جیغ می زنه که اگه می شنیدی پس می افتادی .یکی ....یکی هم داره لبخند می زنه به تویی که هنوز نفهمیدی اینجا اومدی برای چی ؟ حیف که این اثر معنوی که از قبرستون اومدنمون هم گیرمون می آد کوتاهه و چند دقیقه ای که از قبرستون برگشتنمون می گذره با دیدن یه نامحرم ..با دین یه چشم آهویی ..یه صورت لیلایی ..یه دلبر مجنونی ..یه ....دوباره یادمون می ره اجل نزدیک تر از همه چیز غیر از خداست به بنده های خداو اصالت مرگ از اصالت زندگی بیشتره چون هر کس که به دنیا می آد معلوم نیست چقدر زنده است ولی معلومه که حتما خواهد مرد.چه زود و چه دیر.
می تونین ادامه این مطلب رو همین الان در وبلاگ دیگرم به این آدرس مشاهده بکنین:
www.boyekhoda.parsiblog.com
التماس دعا
وقتی از خیابون داری رد می شی می تونی ببینی جوونهایی رو که درست همونجا وایستادن برای تاکسی ...خدا می دونه ولی بعضی وقتها می گن تاکسی ها خالی می رن و کسی رو سوار نمی کنن اما این قسمت از خیابون شهر تاکسی ها بوق می زنن و لی آقا پسرهای منتظر تاکسی سوار نمی شن ..همش با موبایل حرف می زنن ...انگار مفته ...
خدایا چرا اینها اینجوری ان ...چرا سوار نمی شن ..پس اینهمه پسر برای چی اینجا به اسم مسافر ، منتظر تاکسی ان ...خوب ما هم یه نیگا بندازیم ..کجا رو دارن نیگا می کنن و حرف میزنن...بله خودشه ...
خوابگاه دانشجویی دختران ...( اسم نبریم سنگین تره)
چرا اینجا رو اینجوری ساختن ...دخترها چرا اینجوری ان ..بله درسته ..درست روبروی محل تجمع مردم برای تاکسی در یه خیابون 12 متری خوابگاه دخترونه .... با عدم رعایت اصول اخلاقی توسط مسئولین دانشگاه داره به عموم جوانان متدین و سر به زیر شهر و محله سرویس دهی فرهنگی ، دینی و اخلاقی می ده ...باور نمی کنین ..نه حفاظی ..نه شیشه ای ... بیچاره بعضی از دخترها چقدر گناه دارن ...همونجور لخت و عور می آن هوا خوری ..باور کنین اصلا اغراق نمی کنم ..از تو خیابون کاملا تخت خوابها و محل استراحت خانومهای اون خوابگاه به وضوح معلومه ...غیرتی ها اونجا خفه می شن از بی هوایی ... نوشتن آسونه اما بی تفاوتی خیلی سخته ...باور کنین آدم باور نمی کنه تو کشور جمهوری اسلامی دارن از ناموس و امانت های مردم اینطوری مراقبت می کنن...لعنت به بانی اینجور بی غیرتی ها و ناموس فروشی ها ..اینکار مسئولین دانشگاه باعث ترویج فساد و تشویق فاسد می شه ...سهم عمده گناه ها و جنایاتی که جوونها مرتکب می شن مال اونهاییه که زمینه رو براشون فراهم کردن ..
این چند شبه وقت که می کردم بعضی بازیهای فوتبال جام یوفا رو می دیدم... بعضی از بازیها الحق معرکه بودن...مثلا بازی ترکیه و کرواسی ...یه مزه ای داشت ..نمی دونم چرا ولی حس می کردم خدا می خواست ترکیه بره ..چرا شو نپرسین ..خودم هم نمی دونم ...
دوسه نکته برام جالب بود که اشاره می کنم بهشون ..شاید جای تامل باشه ...
حرف اول: این صدا و سیمای بیچاره چیکار کنه از دست تماشاگرای بی حجاب...بخاطر سانسور صحنه تماشاچی ها اعصاب همه رو بهم می ریزه ..البته واقعا هم از این لحاظ صدا و سیما جای دلسوزی داره ...کار سختیه واقعا ...با اصلش فعلا کاری ندارم ...اینکه اساسا سانسور خوبه یا بد بمونه برای بعد ولی حرفم اینه یه جورهایی اعصاب مخاطب تلویزیونی بخاطر چیزی که اصلا شاید اگه یه لحظه نشون داده می شد خیلی هم دقت برانگیز نبود بعلت پخش پی در پی صحنه های تکراری گل یا تماشاچی ها از منظره دور در زمان سانسور به هم می ریزه ...البته من هنوزم رو حرفم هستم که کار سختیه سانسور برنامه های زنده که ان شاء الله به نیت خدمت به ما داره انجام می گیره اما من هم که یه آدم ظاهرا دین گرایی هستم حس می کنم اینجوری اش توهین به مخاطبه ..واقعا هم پیشنهادی ندارم ..چون اگه ولش هم بکنن بدتره ..نمی دونم شما هم یه چیزی بگین ..( البته خیلی ها الحمد لله با وجود اکران برنامه های ماهواره ای در منزل دیگه خیلی به این چیزها اهمیت نمی دن و این ها جزء در برابر کل براشون محسوب می شه) حرف من با دوستاییه که هنوز قید و بندی برای خودشون قائل هستن....
حرف دوم :با دقت که نیگاشون می کردم می دیدم اینهایی که در اوج شهرت جهانی هستن و راه رفتنشون هم برای باشگاه ها هزینه برداره و به ازای نفس کشیدنشون هم پول می گیرن ، ظاهر و سر و وضعشون اکثرا عادی و خیلی معمولیه ...نه مدل موهاشون عجغ وجغه ...نه ریش شون هفتاد مدله ...نه ابرو گرفتن و.. نه صد تا نه دیگه ....( فوتبالیست های مشهور اروپایی رو می گم...مثلا بالاک ..مثلا ترکیه ای ها...اسپانیایی ها ..ایتالیایی ها و....)
من نمی دونم این فوتبالیست های ما چرا اکثرا تا یه بار می رن جلو دوربین تلویزیون و یه نیمچه شهرت داخلی و یا احتمالا خارجی پیدا می کنن اینقدر سخت گیری می کنن به خودشون ...بعضی هاشون اصلا آبروی مردها رو می برن ..مثلا ...( بی خیال ) موها و شکل و شمایلشون می شه عین اراذل و اوباش اروپا نه فوتبالیست های مشهور و آدم حسابی ...انگار تمام وقتشون به آرایش و ابرو گرفتن و ژل زدن قبل از مسابقه و ...می گذره و پخش زنده تلویزیونی مسابقاتشون باعث می شه از دین و دنیا بیافتن... بعدشم که یه عده ساده و بیچاره از هر دو جنس ( دختر و ژسر) دنبالشون راه میافتن که یه امضا بگیرن ... ..بعضی هاشون هم که می زننو می رقصن و می نوشن و...این جامعه ماست .
لطفا فردا شب یه نیگا بکنین تیپ بازیکن های بین المللی اروپا رو ..اکثرا ساده و معمولی ان ..بعدش یه نیگاهی ام به بعضی بازیکن های داخلی بندازین که سخنگوی یه جامعه اسلامی ..شیعی با قدمت تاریخی هزاران ساله هستن.......دوبی خوش باشه ...اروپا سیخی چند
حرف سوم: گروه مون تو مسابقات انتخابی جام جهانی سخته ها ...خدا بهمون رحم کنه ...
دیدین امشب چه حرفهای بی ربطی زدم...الان دوستا می آن می گن فلانی تو هم که مرخصی ... کاش زیاد تحویلت نمی گرفتیم ومی رفتی پی کارت ... بی خود گفتیم نرو
مخلصیم دوستان ..در ضمن ..التماس دعا
سلام..
این آدرس وبلاگ دیگه منه...کمک کنین تا بوی خدا بده
http://www.boyekhoda.parsiblog.com
التماس دعا
رفتنی باید بره...نمی دونم چرا ولی فکر می کنم همین روزها باید از این خونه که اسمش برا دوستان اشناست برم..نمی دونم براچی دلم دیگه تو پری برای پریدن می گیره..کم طاقت شدم...رفتنی باید بره..دوستا ناراحت نباشن(البته اگه کسی ناراحت باشه!!!...)
می خوام چند روز فکر کنم به اینکه چه کارها کردم و چه کارها می باید و نمی باید می کردم...ما که بجز خوبی ندیدیم..شما حلال کنین...اگه بنا شد اینجا بنویسم دوباره پشیمون می شم و میام ...اگه بنا شد از اینجا برم یه نشونی برای بعضی دوستها جا می ذارم...هیچوقت یادم نمی ره چیزهایی که ازتون یاد گرفتم و اثر دعاهاتون رو تو زندگی ام تا همین لحظه هم دارم می بینم ...راستی زندگی هم همین شکله ..رفتنی باید بره..کاش بعد از رفتن آدم هی براش پیغام بیاد : جات خالی فلانی ..یادت بخیر فلانی ..فاتحه ای ..سلامی ..صلواتی...
راستی یاد شهدا بخیر..ما که تا بهشون می رسیم تازه می فهمیم که اینجوری به جایی نمی رسیم...
التماس دعا..بازم حلال کنین..برادر کوچیکتون مهدی
نمی دونست چی به سرش اومده ، از خواب پرید ..اولین چیزی که کنار دستش دید گوشی موبایلش بود که دیشب تا دیر وقت حسابی باهاش عشق کرده بود...روشن اش کرد ...دینک دینک..پیغام جدید:تعداد پیغام جدید 15 : سلام زیباترین من ....خوب خوابیدی؟ می دونی توی این دنیا قلب من و تو به هم پیوند خوردن...هیچکس تو دنیا تو رو مثل من نمی خواد ای ......... اس ام اس بعدی ...بهترین چیز وجودم قلبمه ..هدیه اش دادم به تو که قلبمی ...اس ام اس بعدی و بعدی و بعدی ...
لبخند رو لبهاش نقش بست..دوباره عشق اش گل کرد و به رسم عشق گوشی رو بوسید و حس کرد تو آسمونها داره می چرخه و فرشته زیبایی عالمه ...
یخ عشق اش که باز شد یه تکونی به خودش داد و از تختش اومد پایین...ساعت 9 صبح بود..داشت صورتشو می شست ولی هنوز چشماش خوب باز نشده بود ..حس کرد یه کم سنگینه صورتش..خوب مال خواب آلودگیه و عشق بازی و لیلی و مجنون شدن های تا ساعت 3 صبح اش بود دیگه..فکر می کرد پسری که دوسش داره آخر مجنونهای عالمه ...تا چشمهاشو می بست صدای مجنون بود و سیمای مجنون ...حوله شو برداشت و رفت جلو اینه ..
ادامه مطلب...می دانی امروز چقدر دلتنگم
آنقدر که یادم رفته است
برای چه کسی دلتنگم...
یکی به من بگوید چه مرگم است
دستم را بر می دارم از روی دفتر شعرم
دست بردار عاشقی می شوم
وقتی نمی دانم برای چه کسی دلتنگم
...
ترافیک عشق های رویایی
حقیقت عاشقانه تو را از من گرفت..
و من پشت چراغ قرمز تنهایی ات حتی یکبار سبز نشدم
امروز را در پارک ...
وقتی می دیدم هر کس دستش در دست معشوق اش گرم شده است
یاد تو افتادم که دستت ...چقدر تنهاست
یاد دعای ندبه صبح افتادم که همه گریه می کردند آمدنت را
و می دیدم ...
امروز... اصلا حس نکردم نیامدنت را..
بلند شو مرد...این مردم تبر می خواهند که بت های خوشی های رویایی شان را بشکنی
تا بفهمند هنوز ابراهیمی هست که بت نمی پرستد
آنروز ..
تازه فهمیدم ..
در چه بلندایی آشیانه داشتم...
وقتی از چشمهایت افتادم...
هنوز دست و پای دلم درد می کند ..
چقدر شکستن سخت است ...
وقتی تو داری نگاه می کنی
دوستان دل نوشته بود اسمش شعر نیست..